بازدارندۀ همرَفتconvective inhabition, CINواژههای مصوب فرهنگستانانرژی لازم برای انتقال شبهبیدرروِ بستههوا در راستای قائم از تراز اولیۀ آن به تراز همرَفت آزاد
همرَفت گرماheat convectionواژههای مصوب فرهنگستانانتقال انرژی گرمایی از مکانی به مکان دیگر با حرکت واقعی شاره
انرژی همرفتیconvected energyواژههای مصوب فرهنگستانکار لازم برای گذر دادن جرم از مرز حجم واپایی (control volume) متـ . انرژی شارش flow energy، انرژی انتقال transport energy ، کار شارش flow work
دمای همرَفتیconvective temperatureواژههای مصوب فرهنگستاندمایی که هوای نزدیک سطح زمین باید به آن برسد تا همرفت از سطح آغاز شود
توفان آتشfire stormواژههای مصوب فرهنگستانهمرَفت ناگهانی ناشی از آتشسوزی شدید و پیوسته در ناحیهای وسیع
همرفت هستهایcore convectionواژههای مصوب فرهنگستانهمرفت ناشی از ناپایداری گرمایی یا انجماد درونهسته یا هر دو که میدانهای زمینمغناطیسی را در فرایندهای دینام مغناهیدرودینامیکی حفظ میکند
مغناهمرفتmagnetoconvectionواژههای مصوب فرهنگستانجریانی ناشی از گرما در شارۀ رسانای الکتریکی در میدان مغناطیسی اعمالشده