همزمانیدیکشنری فارسی به انگلیسیcoincidence, conjunction, contemporaneity, simultaneity, synchronization
همزمانی 1simultaneityواژههای مصوب فرهنگستانشرایطی که در آن دو رویداد از دید یک ناظر معین در یک زمان اتفاق میافتد
زمان مشروطفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان سم] زمان مشروط وقوع مشروط بههمزمانی بااتفاق دیگر، همزمانی گاهگیر، گاهگاهی، هرازگاهی