همشکللغتنامه دهخداهمشکل . [ هََ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) هم شکل . همانند. به شکل یکدیگر : این مرد هم شکل و هم هیأت من است . (سندبادنامه ).
همگنیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه نی، همگونی، تجانس، همشکلی، همانندی، همخوانی، یکنواختی، پایداری همسانی، یکرنگی، یکپارچگی توافق، سازگاری هماهنگی، نظم انطباق، تطبیق مجموعیت
مشابهتلغتنامه دهخدامشابهت . [ م ُ ب ِ / ب َ هََ ] (از ع ، اِمص ) مانندگی . شباهت . همشکلی . مقابله ٔ چیزهای برابر و مانند هم . (از ناظم الاطباء). شباهت . همانندی با کسی یا چیزی . تشابه . شباهت . مانستن . مشاکلت . مضارعت . مضاهات . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) <s