حمسةلغتنامه دهخداحمسة. [ ح َ م َ س َ ] (ع اِ) ستوری است دریائی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || سنگ پشت . ج ، حَمَس . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
حمشةلغتنامه دهخداحمشة. [ ح َ ش َ ] (ع مص ) خشمگین شدن و غضب کردن . (اقرب الموارد). برافروختن از خشم . (منتهی الارب ). || سخت شدن . || (ص ) مؤنث حَمش . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).- اوتار حمشة ؛ وترهای باریک . (اقرب الموارد).
حمشةلغتنامه دهخداحمشة. [ ح َ م ِ ش َ /ح َ ش َ ] (ع ص ) لثة حمشة؛ لثة کم گوشت . || اوتار حمشة؛ باریک . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
حریففرهنگ مترادف و متضاد۱. دوست، رفیق، یار، همدم ۲. محبوب، معشوق ۳. همراه، هممجلس، هممحفل، همنشین، معاشر ۴. همپیشه، همکار ۵. مدعی، معارض، مخالف ۶. هماورد ۷. رقیب ۸. طرف مقابل، طرف مخالف ۹. همزور، همنبرد ۱۰. همشان، هممقام ۱۱. همپیاله، همپیک