آمدشدلغتنامه دهخداآمدشد. [ م َ ش ُ ] (اِمص مرکب ) آمد و شد. رفت و آمد. مراوَده : ندانی که ویران شود کاروانگه چو برخیزد آمدشد کاروانی ؟ منوچهری . || تکرار : کشیده دار به دست ادب عنان نظرکه فتنه ٔ دل از