همینطوریواژهنامه آزاد[قید] ۱.بی قصد و هدف یا تأمّل.دل بخواه:«این آهنگ/رشته/مؤسّسه رو همینطوری انتخاب کردم»«همینطوری انتخاب رشته کردم»«اومدم همینطوری حرف دلم رو بنویسم»«آدمهایی که در این فیلم دیدم واقعاً همینطوری حرف می زنند و همینطوری دعوا می کنند و همینطوری طمع می کنند و همینطور هم حماقت می کنند .» ۲-بی وقفه.همینطور.یک
همینطوریواژهنامه آزاد[قید] ۱.بی قصد و هدف یا تأمّل.دل بخواه:«این آهنگ/رشته/مؤسّسه رو همینطوری انتخاب کردم»«همینطوری انتخاب رشته کردم»«اومدم همینطوری حرف دلم رو بنویسم»«آدمهایی که در این فیلم دیدم واقعاً همینطوری حرف می زنند و همینطوری دعوا می کنند و همینطوری طمع می کنند و همینطور هم حماقت می کنند .» ۲-بی وقفه.همینطور.یک
ايضادیکشنری عربی به فارسینيز , همچنين , همينطور , بعلا وه , گذشته از اين , زياد , بيش از حد لزوم , بحد افراط , هم
هَنْچُوگویش گنابادی در گویش گنابادی یعنی همانگونه ، همینطور ، اینگونه ، برای بیان طریقه انجام کاری به برای فعلی به کارمیرود.
همینطوریواژهنامه آزاد[قید] ۱.بی قصد و هدف یا تأمّل.دل بخواه:«این آهنگ/رشته/مؤسّسه رو همینطوری انتخاب کردم»«همینطوری انتخاب رشته کردم»«اومدم همینطوری حرف دلم رو بنویسم»«آدمهایی که در این فیلم دیدم واقعاً همینطوری حرف می زنند و همینطوری دعوا می کنند و همینطوری طمع می کنند و همینطور هم حماقت می کنند .» ۲-بی وقفه.همینطور.یک