امنکةلغتنامه دهخداامنکة. [ اَ م َ ک َ ] (اِ) در تداول مردم اسپانیا، بمعنی نخود فرنگی است و گفته اند نباتی است مانند نخود الا اینکه برگ آن درشتتر و سبزی برگش بیشتر است . گاو آنرا میخورد و انسان نیز پخته ٔ آنرا میخورد. (از دزی ج 1 ص 36
چندانفرهنگ مترادف و متضاد۱. آنقدر، بهحدی، آنمیزان ۲. تاآن زمان ۳. همینکه، محضاینکه ۴. بسیار، زیاد، کثیر، خیلی
احورهلغتنامه دهخدااحوره . [ اَ وِ رَ ] (ع اِ) ج ِ حُوار و حِوار، بمعنی بچه ٔ ناقه همینکه بزاید یا آنکه از شیر بازشده باشد.
سروالهلغتنامه دهخداسرواله . [ س ُرْ ل َ / ل ِ ] (اِ) علفی بود که بر سر آن خارهای تیز باشد و همینکه به جامه فرورفت جدا کردن آن بسیار دشوار است . (برهان ) (رشیدی ) (آنندراج ).
لدیلغتنامه دهخدالدی . [ ل َ دا ] (ع حرف اضافه ) نزد. (لغة فی لَدُن ) قوله تعالی : و الفیا سیدها لدی الباب (قرآن 25/12). (منتهی الارب ). نزدیک . (ترجمان القرآن جرجانی ). عِند. گاه .- لدی الاحتیاج ؛ گاه احتیاج . وقت نیاز.- <spa