هماَبرناکیisonephواژههای مصوب فرهنگستاندر نقشههای همدیدی، خطی که از نقاط دارای اَبرناکی یکسان میگذرد
اَبرناکیسنجnephometer, nephelometerواژههای مصوب فرهنگستانهر ابزاری که با آن مقدار اَبرناکی را اندازهگیری کنند
ابرناکلغتنامه دهخداابرناک . [ اَ ] (ص مرکب ) بااَبر: آسمانی ، هوائی ، روزی ، شبی ابرناک . - ابرناک شدن هوا ؛ تَغیّم . تغییم . غیمومت . غیمومه . اغمام . اِغامه . تَرَبﱡد. تدجیج . تخیل .
اَبرناکیسنجnephometer, nephelometerواژههای مصوب فرهنگستانهر ابزاری که با آن مقدار اَبرناکی را اندازهگیری کنند
پوشش اَبرcloud coverواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از آسمان پوشیده از ابر متـ . ابرناکی cloudiness, cloudage