خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هم دما پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آب نما
فرهنگ فارسی عمید
۱. حوض یا جوی آب در خانه و باغ که آب آن نمایان باشد.۲. جایی که آب چشمه یا کاریز به روی زمین میآید.۳. سراب.۴. جایی در مسیر رودخانه یا سیلاب که سنگفرش و بالاتر از سطح رودخانه است.
-
آزما
فرهنگ فارسی عمید
۱. = آزمودن۲. آزماینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): بختآزما، جنگآزما، رزمآزما، زورآزما.
-
آما
فرهنگ فارسی عمید
۱. = آمودن۲. آماینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): گوهرآمای، لؤلؤآمای.
-
اجمع
فرهنگ فارسی عمید
کاملترین؛ جامعترین.
-
احتما
فرهنگ فارسی عمید
پرهیز کردن بیمار از خوردن چیزی که برایش ضرر دارد.
-
اسما
فرهنگ فارسی عمید
= اسم
-
اغما
فرهنگ فارسی عمید
۱. (پزشکی) بیهوشی؛ حالت بیهوشی ناشی از مسمومیت، اورمی، مرض قند، الکلیسم، و مانند آن.۲. [قدیمی] بیهوش شدن.۳. [قدیمی] بیهوش کردن.
-
اگزما
فرهنگ فارسی عمید
نوعی بیماری پوستی که باعث تورم، سرخ شدن، پوسته شدن، تاول، و ترشح در سطح پوست میشود.
-
اما
فرهنگ فارسی عمید
۱. ادات رفع توهم؛ ولی؛ لیکن: من افتادم ولی طوریم نشد.۲. ادات شرط: من میروم اما تو هم باید بیایی.۳. ادات تٲکید.۴. (حرف) ادات تفصیل: اما از آن که گفته بودی.
-
انتما
فرهنگ فارسی عمید
۱. به کسی نسبت یافتن؛ منتسب شدن به کسی.۲. منسوب شدن.۳. افزون شدن.
-
انگشت نما
فرهنگ فارسی عمید
۱. کسی که بسیاری از مردم او را بشناسند و به یکدیگر نشان دهند؛ معروف؛ مشهور.۲. کسی که به داشتن یک صفت بد مشهور باشد.
-
انما
فرهنگ فارسی عمید
۱. نمو دادن؛ گوالانیدن.۲. افزون کردن.۳. فاش کردن سخن.
-
ایما
فرهنگ فارسی عمید
۱. اشاره کردن با حرکات چشم و ابرو یا دست.۲. به رمز و مجاز سخن گفتن.
-
بادپیما
فرهنگ فارسی عمید
۱. اسب، استر، یا شتر تندرو؛ تیزرفتار؛ بادپا.۲. بیکاره.۳. مفلس.۴. دروغگو؛ یاوهسرا: ◻︎ یکی بادپیمای کمزن بُوَد / که از کینه با خویش دشمن بُوَد (لبیبی: شاعران بیدیوان: ۴۸۱).
-
بادنما
فرهنگ فارسی عمید
وسیلهای برای تعیین جهت وزش باد.