خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هم مول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
هم ورآوردن
واژهنامه آزاد
(به فتح و) کار بیهوده و بی هدف انجام دادن؛ بیش از حد طول دادن کاری به دلیل انجام کارهای بیهوده ای که وقت کار اصلی را می گیرد.
-
هم رسا
واژهنامه آزاد
هم . [ هََ ] (حرف ربط، ق) به معنی نیز که به عربی ایضاً گویند. (برهان ). لفظ فارسی است مرادف نیز. لفظ «هم» بر لفظی داخل می شود که آن لفظ محمول به مواطات بر مدخول باشد، مثلاً «همراز» گویند به معنی دو کس که رازدار یکدیگر باشند. رسا. [ رَ ] (نف ) رسنده. ...
-
هم کیش
واژهنامه آزاد
هم دین، هم آیین
-
هم پالکی
واژهنامه آزاد
دو تن که دارای افکار و اندیشه های مشابه اند و یک شیوه زندگی کنند. جور. مناسب.
-
هم محور
واژهنامه آزاد
هَماسِه، هَم آسِه.
-
هم رزمانش
واژهنامه آزاد
کسانی که به همراه او جنگیدند.
-
هم وردا
واژهنامه آزاد
هم پایا، تابعی که تحت تبدیلات مشخصی بدون تغییر بماند
-
هم وند
واژهنامه آزاد
عضو، member، شخص یا چیزی که هم گروه با تعدادی دیگر است
-
هم ریش
واژهنامه آزاد
به معنی هم زخم، باجناغ، دونفر که زخم مشترک (در اینجا مادر زن یا خارسو) دارند.
-
هم نوع
واژهنامه آزاد
هم جنس
-
هم اوت
واژهنامه آزاد
هم او تو را... خودش تو را...
-
هم پراش
واژهنامه آزاد
کوواریانس
-
هم عروس
واژهنامه آزاد
جاری.زن برادرشوهر
-
هم آموز
واژهنامه آزاد
(هـَمْ ـ آموز) به معنای هم کلاسی، هم صنفی
-
هم نیا
واژهنامه آزاد
(اِ. مر.) [هم+ نیا] دارای جد مشترک.پسر عمو/دایی یا عمه/خاله.