هنگاریدنلغتنامه دهخداهنگاریدن . [ هََ دَ ] (مص ) زور و ستم ورزیدن . || تند و تیز و سخت شدن و از این فعل فقط سیوم شخص مفرد زمان حال و استقبال مستعمل است . (ناظم الاطباء).
انگاردنلغتنامه دهخداانگاردن . [ اَ / اِ دَ ] (مص ) پنداشتن . تصور کردن . گمان بردن . (برهان قاطع) (آنندراج ). انگاشتن . انگاریدن . فرض کردن . گرفتن : همه شاه بگذارد از تو همی بدی نیکی انگارد از تو همی . فردوس
انگاریدنلغتنامه دهخداانگاریدن . [ اَ / اِ دَ ] (مص ) تصور کردن و پنداشتن و گمان بردن . (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اندیشه بردن . (ناظم الاطباء) : عاشقی خواهی که تا پایان بری پس بباید ساخت با هر ناپسندزشت باید دید و
انگاریدنفرهنگ فارسی عمید= انگاشتن: ◻︎ چو باد در قفس انگار کار دولت خصم / از آنکه دیر نپاید چو آب در غربال (انوری: ۲۸۲)