سامانۀ نام دامنهdomain name system, domain name server, domain name serviceواژههای مصوب فرهنگستانسامانهای اینترنتی که نامهای دامنه را به نشانیهایی در قالب قرارداد اینترنت برمیگردانَد متـ . ساناد
نام تنالگانیcorporate name, collective nameواژههای مصوب فرهنگستاننامی رسمی که یک تنالگان با آن شناخته میشود
نامنماname tag, name tapeواژههای مصوب فرهنگستاننوار کوچک یا برچسبی که بر روی لباس نظامی نصب میشود و نشاندهندة نام و نشان پایور است
نام شیمیاییchemical nameواژههای مصوب فرهنگستاننامی که شیمیدانها برای ترکیبات شیمیایی به کار میبرند و ساختار شیمیایی آنها را نشان میدهد
هنگاملغتنامه دهخداهنگام . [ هََ ] (اِخ ) جزیره ای است از بخش قشم شهرستان بندرعباس . دارای 78 تن سکنه و آب آن ازچاه و باران است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
هنگاملغتنامه دهخداهنگام . [ هََ] (اِخ ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان فیروزآباد. دارای 356 تن سکنه ، آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله ، خرما، برنج ، لیمو، تنباکو، کنجد و کار دستی مردم آنجا گلیم بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج
هنگاملغتنامه دهخداهنگام . [ هََ ] (اِ) درپارسی باستان هَنْگام َ، ارمنی اَنْگَم . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). وقت و زمان و گاه . (برهان ) : ای دریغ آن حر هنگام سخا حاتم وش ای دریغ آن گو هنگام وغا سام گرای . رودکی .دلم پرآتش کردی و قد و
چارهنگاملغتنامه دهخداچارهنگام . [ هَِ ] (اِ مرکب ) چهارهنگام . چهارفصل .چارموسم . بهار و تابستان و پائیز و زمستان . فصول اربعة. || چهار وقت صبح و ظهر و عصر و شب .
خروس بی هنگاملغتنامه دهخداخروس بی هنگام . [ خ ُ س ِ هََ / هَِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خروس که نه بوقت خواند. (مجموعه ٔ مترادفات ). خروس بی محل . || آنکه کاری را در غیر موقع خود انجام دهد یا حرف بی موقع زند. خروس بی محل . (از آنندراج ).
شب هنگاملغتنامه دهخداشب هنگام . [ ش َ هََ ] (اِ مرکب ، ق مرکب ) شباهنگام . در وقت شب . در شب . (از ناظم الاطباء) : شب هنگامی در فلان شارع میگذشتم ناگاه کمندی در گردن من افتاد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 97).به پایان آمد این هنگامه کآنک روز
شبان هنگاملغتنامه دهخداشبان هنگام . [ ش َ هََ / هَِ ] (اِ مرکب ، ق مرکب ) هنگام شب . شب هنگام . عشیات . (مقدمه ٔ التفهیم ص قسط).
شباهنگاملغتنامه دهخداشباهنگام . [ ش َ هََ / هَِ ](اِ مرکب ، ق مرکب ) شبان هنگام . وقت شب . عشاء. (مقدمه ٔ التفهیم ص قسط). در شب . هنگام و وقت شب . (ناظم الاطباء) : شباهنگام نو پدید آید به اول ماه . (التفهیم ). پدید آیند به مغرب شباهنگام .