خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
هور
/hur/
معنی
۱. خورشید؛ آفتاب: ◻︎ نور گیتیفروز چشمهٴ هور / زشت باشد به چشم موشک کور (سعدی: ۱۲۸).
۲. ستاره.
۳. بخت؛ طالع: ◻︎ ز بیژن فزون بود هومان بهزور / هنر عیب گردد چو برگشت هور ـ بهیکبارگی تیره شد هور تو / کجا شد چنان مردی و زور تو (فردوسی: ۴/۵۲).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
آفتاب، خور، خورشید، ستاره، شمس، مهر ≠ قمر، ماه
دیکشنری
sun
-
جستوجوی دقیق
-
هور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] hur ۱. خورشید؛ آفتاب: ◻︎ نور گیتیفروز چشمهٴ هور / زشت باشد به چشم موشک کور (سعدی: ۱۲۸).۲. ستاره.۳. بخت؛ طالع: ◻︎ ز بیژن فزون بود هومان بهزور / هنر عیب گردد چو برگشت هور ـ بهیکبارگی تیره شد هور تو / کجا شد چنان مردی و زور تو (فردوسی: ...
-
هور
فرهنگ نامها
(تلفظ: hur) (اوستایی) خورشید ، مهر ، خور .
-
هور
واژگان مترادف و متضاد
آفتاب، خور، خورشید، ستاره، شمس، مهر ≠ قمر، ماه
-
هور
لغتنامه دهخدا
هور. (اِ) نامی است از نامهای آفتاب . (برهان ). خور. خورشید. شمس . شارق .ذکاء. شید. بیضا. سور (سانسکریت ). مهر : خداوند ماه و خداوند هورخداوند روز و خداوند زور. فردوسی .به نیروی یزدان که او داد زوربلند آفریننده ٔ ماه و هور. فردوسی .بدان گهی که هور قیر...
-
هور
لغتنامه دهخدا
هور. (اِخ ) نام یکی از نجبای معاصر با بهرام گور. (ولف ) : یکی نامه بنوشت بهروز هوربه نزد شهنشاه بهرام گور.فردوسی .
-
هور
لغتنامه دهخدا
هور. (ع مص ) تهمت نهادن بر کسی در کاری . (منتهی الارب ). هَور. رجوع به هَور شود.
-
هور
لغتنامه دهخدا
هور. [ هََ ] (ع مص ) تهمت نهادن بر کسی در کاری . || گمان بردن به چیزی . || بازگردانیدن از چیزی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || برانگیختن کسی را برچیزی . (منتهی الارب ). || کشتن قومی را و بر روی درافتادن قوم بر یکدیگر. || نصیحت کردن به غرض . ||...
-
هور
لغتنامه دهخدا
هور. [ هََ وَ ] (اِخ ) دهی است از بخش دهلران شهرستان ایلام . دارای 180 تن سکنه ، آب آن از چشمه ها و محصول عمده اش غله و لبنیات و پشم است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
هور
فرهنگ فارسی معین
1 - (اِ.) آفتاب ، خورشید. 2 - ستاره ، بخت ، طالع .
-
هور
لهجه و گویش بختیاری
hur کیسه بزرگ بافته شده از نخ پرک را از وسط یک ردیف مىدوزند تا به دو بخش مساوى تقسیم شود، هر بخش 50 کیلو ظرفیت دارد و مخصوص حمل غلات و حبوبات است.
-
هور
لهجه و گویش مازنی
hoor هجوم – حمله
-
هور
دیکشنری عربی به فارسی
نهرکوچک يا فرعي , شاخه فرعي رودخانه , مرداب , سياه اب , لجن زار , باتلا ق
-
هور
دیکشنری فارسی به انگلیسی
sun
-
هور
واژهنامه آزاد
هورام اسم پدربزرگ کوروش کبیره و معنی زرتشتی اون طلوع افتابه و ریشه دیگرش به کردی یعنی پسر خوش اخلاق و خنده رو
-
هور
واژهنامه آزاد
افتاب، خورشید.