عورتفرهنگ فارسی عمید۱. امری که انسان از آن شرم داشته باشد.۲. عضوی که انسان از روی شرموحیا میپوشاند؛ هرچه موضع ستر باشد.۳. آلت تناسلی؛ شرمگاه؛ شرمجای.۴. [مجاز] جنس زن.
عورتلغتنامه دهخداعورت . [ ع َ رَ ] (ع اِ) عورة. امری که شخص از آن شرم دارد. (فرهنگ فارسی معین ). کار زشت : تو عورت جهل را نمی بینی آنگاه شود به چشم تو پیدا. ناصرخسرو.گفت تو دانی که این مردم را بر تو حق است ... اگر عورتی آید از ایشا
عورتفرهنگ فارسی معین(عُ رَ) [ ع . عورة ] (اِ.) 1 - آلت تناسلی ، شرمگاه . 2 - امری که انسان از آن شرم داشته باشد.
هارت و هورتلغتنامه دهخداهارت و هورت . [ ت ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) اشتلم . داد و بیداد و فریاد تصنعی .