خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هورمون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
هورمون
/hormon/
معنی
مادهای شیمیایی که از غدد درونریز بدن به درون خون ترشح میشودو عملکرد بخشهای مختلف را تنظیم میکند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
هورمون
لغتنامه دهخدا
هورمون . [ هُرْ مُن ْ ] (فرانسوی ، اِ) رجوع به هرمن شود.
-
هورمون
فرهنگ فارسی معین
(هُ مُ) [ فر. ] (اِ.) قسمتی از ترشحات داخلی که به وسیلة غدد مترشحة داخلی ترشح می شود و اثر تحریکی و حیاتی روی سایر اعضای بدن دارد.
-
هورمون
دیکشنری عربی به فارسی
هورمن
-
هورمون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: hormone] ‹اورمون› (زیستشناسی) hormon مادهای شیمیایی که از غدد درونریز بدن به درون خون ترشح میشودو عملکرد بخشهای مختلف را تنظیم میکند.
-
واژههای مشابه
-
antidiuretic hormone
هورمون پادپیشابی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] هورمون کاهشدهندۀ حجم ادرار که بهوسیلۀ بخش پسین غدۀ زیرمغزی ترشح میشود
-
autocoid
هورمون موضعی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم دارویی] مادهای زیستی که در یاختههای گوناگون ترشح میشود و اثر آن محدود به محیط انتشار آن است
-
هورمون های جنسی که باعث ایجاد صفات ثانویه جنسی در مرد (مثل ریش و صدا) می شوند
دیکشنری فارسی به عربی
هرمون التذکير
-
جستوجو در متن
-
hormonic
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هورمون
-
hormic
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هورمون
-
horography
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هورمون
-
hormogon
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هورمون
-
hormonology
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هورمون شناسی
-
horme
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هورمون