هوقةلغتنامه دهخداهوقة. [ هََ ق َ ] (ع اِ) اوقة. گروه . (منتهی الارب ). || گودالی که در آن آب گرد آید و گل بسیار باشد. ج ، هوق . (اقرب الموارد).
حوکةلغتنامه دهخداحوکة. [ ح َ وَ ک َ ] (ع ص ، اِ) حاکة. ج ِ حائک . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). مردان بافنده . (آنندراج ). بافندگان . نساجان . جولاهان . جولاهگان . رجوع به حائک شود.
حوقةلغتنامه دهخداحوقة. [ ح َ ق َ ] (ع اِ) گروه از هم پاشیده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ).
هوکةلغتنامه دهخداهوکة. [ ک َ ] (ع اِ) گود. مغاک . (آنندراج ) (منتهی الارب ). حفرة. (از اقرب الموارد).
هوکةلغتنامه دهخداهوکة. [ هََ وِ ک َ ] (ع ص ) (ارض ...) زمین بوی ناک . (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
لهوقةلغتنامه دهخدالهوقة. [ ل َهَْ وَ ق َ ] (ع مص ) ترک مبالغه کردن در کار و سخن . || آراستن و نیکو کردن خود را به چیزی که ندارد. || آنچه دروی مبالغه نکرده شود از سخن و کار. (منتهی الارب ).