هولةلغتنامه دهخداهولة. [ ل َ ] (ع اِمص ) خویشتن بینی . (منتهی الارب ). عُجب . (اقرب الموارد). || ناز. (منتهی الارب ). || (ص ) زن که به شگفت اندازد از حسن خود. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || (اِ) آتش که به وی سوگند خورند وآن در جاهلیت بوده است . (منتهی الارب ). آتش تهویل و آن آتشی است که در
حولهلغتنامه دهخداحوله . [ ح َ ل َ / ل ِ ] (اِ) دسترخان . || دستارچه . دستمال . مندیل . دستارخوان . (یادداشت مرحوم دهخدا) : منتظر حوله ٔ باد سحرتا که کند خشک بدان زودتر.ایرج .
حولةلغتنامه دهخداحولة. [ ح َ ل َ ] (ع اِ) حلیة.(منتهی الارب ). || (اِمص ) توانایی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || حذاقت و جودت نظر. || تحول و انقلاب . حالی بحالی شدن . || بر پشت اسب قرار گرفتن . (اقرب الموارد).
حولةلغتنامه دهخداحولة. [ ل َ ] (اِخ ) ناحیه ای است در شام از اعمال و توابع حمص ، میان حمص و طرابلس . (معجم البلدان ).
حولةلغتنامه دهخداحولة. [ ل َ ] (اِخ ) ناحیه ای است میان بانیاس و صور از اعمال و توابع دمشق مشتمل بر روستاها. (معجم البلدان ).
سهولةلغتنامه دهخداسهولة. [ س ُ ل َ ] (ع مص ) نرم گردیدن . (منتهی الارب ). نرم شدن . (دهار). آسان و نرم شدن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ).
مجهولةلغتنامه دهخدامجهولة. [ م َ ل َ ] (ع ص ) مؤنث مجهول . ج ، مجهولات . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مجهول شود. || ناقة مجهولة؛ ماده شتری که آن را گاهی ندوشیده باشند. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ماده شتری که هرگز آن را ندوشیده باشند و گویند ماده شتری که هرگز بار بر آن ننهاده باش
کهولةلغتنامه دهخداکهولة. [ ک ُ ل َ ] (ع مص ) دومو شدن یعنی در ریش موی سیاه و سفید پیدا شدن . (آنندراج ). کهل گردیدن . (از اقرب الموارد). رجوع به کهولت و کهل شود.