بازیهای آسیاییAsian Games, Asiadواژههای مصوب فرهنگستانبازیهایی که از سال1951، و هر چهار سال یک بار میان کشورهای آسیایی برگزار میشود
حسیحلغتنامه دهخداحسیح . [ ح َ ] (اِخ ) رئیس فرقه ٔ مغتسله و شاگرداو شمعون است . (ابن الندیم ). رجوع به مغتسله شود.
حشیةلغتنامه دهخداحشیة. [ ح َ شی ی َ ] (ع اِ) بسترآکنده . توشک و نهالی آکنده بچیزی چون پنبه و پشم و جز آن . نهالی . (مهذب الاسماء) ج ، حشایا. || بالشچه ٔ زنان که بر پستان یا سرین بندند تا کلان نماید.
هشلغتنامه دهخداهش . [ هَُ ش ْ ش َ ] (اِ صوت ) صوتی است که در بازداشتن خر از رفتن گویند و در ادای آن «ش » را مشدد ادا کنند و کشند. چُش َّ. هُشّه . (از یادداشت های مؤلف ). رجوع به چُش و هشه شود.
پس هشهلغتنامه دهخداپس هشه . [ ] (اِخ ) نام دهی ، هفت فرسخ میانه ٔ جنوب و مشرق شهر لار است . (فارسنامه ٔ ناصری ).
هشهلغتنامه دهخداهشه . [ هَُ ش ْ ش َ ] (اِ صوت ) لفظی است که به آن ، الاغ را از رفتار بازدارند. (لغت محلی شوشتر). چُش َّ. (یادداشت مؤلف ).
ازهلغتنامه دهخداازه . [ اُ زِ ] (اِخ ) هُشِه آ. پادشاه اسرائیل از 730 تا 722 ق . م . که شلمانصر پنجم او را معزول کرد.
چشهلغتنامه دهخداچشه . [ چ ُ ش َ /ش ش َ ] (اِ صوت ) چش . چشو. هش و هشه . صوتی برای متوقف ساختن خر و استر. لفظی که بدان ایستادن خر و استر را خواهند. آوازی که بدان خر را از رفتن بازدارند.- امثال : خروامانده معطل