هلک و هلکلغتنامه دهخداهلک و هلک . [ هَِ ل ِک ْ ک ُ هَِ ل ِک ک / ل ِ ] (ق مرکب ) در تداول کنایه از کندی و سستی در کار است ، یا کنایه از راه رفتن به سنگینی و کندی ، چنانکه گویند: هلک و هلک آمد.
حلقلغتنامه دهخداحلق . [ ح ُل ْ ل َ ] (ع ص ) ج ِ حالق . پرها. مملوها. || پستانهای پرشیر. حَوالِق . (منتهی الارب ).
هلک و هلکلغتنامه دهخداهلک و هلک . [ هَِ ل ِک ْ ک ُ هَِ ل ِک ک / ل ِ ] (ق مرکب ) در تداول کنایه از کندی و سستی در کار است ، یا کنایه از راه رفتن به سنگینی و کندی ، چنانکه گویند: هلک و هلک آمد.
هلکلغتنامه دهخداهلک . [ هَُ ل ُ ] (ع ق ) افعل ذلک اما هلکت هلک ؛ یعنی انجام میدهم آن را به هر طور و به هر حال که باشد. (منتهی الارب ).
تهلوکلغتنامه دهخداتهلوک . [ ت ُ ] (ع مص ) مردن و نیست شدن . (منتهی الارب ). هلک هلکاً و هلکاً و تهلوکاً. رجوع به هلک شود. (ناظم الاطباء).