حکش عکشلغتنامه دهخداحکش عکش . [ ح َ ک ِ ع َ ک ِ ] (ع از اتباع ) مرددرافتاده ٔ در دشمن و پیچیده ٔ بروی . (منتهی الارب ).
هقزلغتنامه دهخداهقز. [ هَِ / هََ ] (ع اِ) قهز، که نوعی از جامه باشد پشمی سرخ یا سپید وگاهی ابریشم در آن آمیزند. (از منتهی الارب ). صورتی از کلمه ٔ قهر (با راء مهمله ) است . (اقرب الموارد).
عقزلغتنامه دهخداعقز. [ ع َ ] (ع مص ) همدیگر نزدیک رفتن مورچه و مانند آن و با هم نزدیکی آن در رفتار، و فعل آن بکار نرود. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
کاهکشلغتنامه دهخداکاهکش . [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان لاراز بخش حومه ٔ شهرستان شهرکرد که دارای 388 تن سکنه ، آب آن از زاینده رود و قنات و محصول عمده اش کشمش ، بادام و برنج است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10).
کاهکشلغتنامه دهخداکاهکش . [ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) کشنده و حمل کننده ٔ کاه . کسی که کاه حمل میکند. (یادداشت مؤلف ). || به کنایت ، کاهکشان یا کهکشان است : از فلک و راه مجره اش مرنج کاهکشی را به یکی جو مسنج . <p class="author
باد زهکشdrainage windواژههای مصوب فرهنگستانبادی ملایم و شبانه، رو به پایین شیب یا درّه، ناشی از سرمایش و چگالش هوا در نزدیک سطح زمین