حنجورلغتنامه دهخداحنجور. [ ح ُ ] (ع اِ) جامه دان خرد. || نوعی از شیشه که در آن ذرور نگاه دارند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || نای گلو. خشک نای . ج ، حناجر. (منتهی الارب )(مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). رجوع به حنجود شود.
هنجارلغتنامه دهخداهنجار. [ هَِ / هََ ] (اِ) راه و روش و طریق و طرز و قاعده و قانون . (برهان ). در سنسکریت سمکارا به معنی گشتن و گردیدن و راه است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ) : به آخر شکیبایی آورد پیش که جز آن نمی دید هنجارخویش .<br
هنجارفرهنگ فارسی عمید۱. [مجاز] راهوروش؛ طرز و قاعده.۲. [قدیمی] راه؛ طریق؛ جاده: ◻︎ ز هنجار دیگر درآمد به روم / فروماند گنج اندران مرزوبوم (نظامی۵: ۸۹۸).۳. [قدیمی، مجاز] راه راست.