وابریدنلغتنامه دهخداوابریدن . [ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) بازبریدن . قطع کردن : اختراع ؛ وابریدن کاری را با کسی .مقاطعه ؛ با کسی وابریدن . (منتهی الارب ) : عضو گردد مرده کزتن وابریدنوبریده جنبد اما نی مدید.مولوی .
وابریده شدنلغتنامه دهخداوابریده شدن . [ ب ُ دَ / دِش ُ دَ ] (مص مرکب ) از هم باز شدن . از هم جدا شدن .
اوطادیکشنری عربی به فارسیپايين اوردن , تخفيف دادن , کاستن از , تنزل دادن , فروکش کردن , خفيف کردن , پست تر , پايين تر , اخم , عبوس , ترشرويي , هواي گرفته وابري , اخم کردن
فطاملغتنامه دهخدافطام . [ ف ِ ] (ع مص ) جداکردن طفل از مادر. (از اقرب الموارد). موقوف کردن شیرخوارگی کودک بعد عمر دوسالگی . (غیاث ) : دایه ٔ جود ترا گفتم ، کرا خواهی رضیع؟گفت باری آز را کش نیست امید فطام . کمال الدین اسماعیل .چون ف
وابریدنلغتنامه دهخداوابریدن . [ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) بازبریدن . قطع کردن : اختراع ؛ وابریدن کاری را با کسی .مقاطعه ؛ با کسی وابریدن . (منتهی الارب ) : عضو گردد مرده کزتن وابریدنوبریده جنبد اما نی مدید.مولوی .
وابریده شدنلغتنامه دهخداوابریده شدن . [ ب ُ دَ / دِش ُ دَ ] (مص مرکب ) از هم باز شدن . از هم جدا شدن .