لغتنامه دهخدا
وابوسیدن . [ دَ ] (مص مرکب ) روگردان شدن و بی دماغ گشتن . (آنندراج ) (از فرهنگ نظام ). بیزار شدن و متنفر گشتن . (ناظم الاطباء). اعراض کردن . (غیاث اللغات ) : یحیی گل بوسه ز آن دهان تا چیدم در باغ جهان غنچه ٔ بدبو دیدم با آن همه آرزو، لب لعل