وادی ایمنلغتنامه دهخداوادی ایمن . [ ی ِ اَ م َ ] (اِخ ) وادی مقدس را گویند و آن بیابانی و صحرایی است که در آنجا ندای حق سبحانه و تعالی به موسی علیه السلام رسید. (برهان ). صحرایی که م
وادیلغتنامه دهخداوادی . (اِخ ) عمربن داودبن زاذان غلام عثمان بن عفان که معروف به عمربن الوادی المغنی و از مهندسان روزگار ولیدبن یزیدبن عبدالملک بود. (معجم البلدان ).
وادیلغتنامه دهخداوادی . (اِخ ) علی الوادی مکنی به ابوالمعارک از محدثان بود و از مردی که وی از مقداد روایت دارد، روایت کرده است . و عیاش بن عباس القتبانی از وی روایت کرده است . (
وادیلغتنامه دهخداوادی . [ دی ی ] (ص نسبی ) منسوب به وادی القری از شهرهای قدیمی حجاز در نزدیک شام که گروهی به آن منسوبند. (لباب الانساب ص 254 ج 3).
وادیفرهنگ مترادف و متضاد۱. بادیه، بیابان، صحرا، کویر، هامون ۲. عرصه، میدان ۳. رود، مسیل، نهر، ≠ آبادی، شهر
ایمنلغتنامه دهخداایمن . [ اَ م َ ] (اِخ ) موضعی است .(منتهی الارب ). نام بیابانی است که موسی علیه السلام در آن گوسپندان می چرانید. (مؤید الفضلا) : شبان وادی ایمن گهی رسد بمرادک
ارنیفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهبنمایان مرا: ◻︎ با تو آن عهد که در وادی ایمن بستیم / همچو موسی اَرِنیگوی به میقات بریم (حافظ: ۷۴۸)، ◻︎ چو رسی به کوه سینا، ارنی مگوی و بگذر / که نیرزد این تمنا
شب تجلیلغتنامه دهخداشب تجلی . [ ش َ ب ِ ت َ ج َل ْ لی ] (اِخ ) شبی که موسی (ع ) را در وادی ایمن انوار الهی به مشاهده رسید. (آنندراج ) : کمال دانش او خود ز شرح مستغنی است به ماهتاب
نخل طورلغتنامه دهخدانخل طور. [ ن َل ِ ] (اِخ ) درختی که موسی علیه السلام را در وادی ایمن به حوالی کوه طور تجلی انوار حق تعالی بر آن درخت مشاهده شده بود. (فرهنگ نظام ) (از غیاث اللغ
طویلغتنامه دهخداطوی . [ طُ وا / طِ وا ] (اِخ ) نام وادیی که موسی علیه السلام بدان وادی کلام حق تعالی بیواسطه شنید. (مهذب الاسماء). وادیی است که آن را وادی ایمن و وادی مقدس گوین