گواروئیهلغتنامه دهخداگواروئیه . [ گ َ ئی ی ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرغک بخش راین شهرستان بم که در 69000 هزارگزی جنوب خاوری راین کنار شوسه ٔ بم به جیرفت واقع شده است . هوای آن سرد و سکنه ٔ آن 70 تن است . آب آن از رودخانه تأم
پیوارهلغتنامه دهخداپیواره . [ پی رَ ] (ص ، اِ) غریب و تنها. بیواره ، و این درست تر است . (آنندراج ).
چوپارهلغتنامه دهخداچوپاره . [ رَ ] (اِ مرکب ) ظرفی است چوبی مانند سینی که برای صاف کردن برنج از شلتوک و غیره استفاده می کنند و آن را بوسیله ٔ چرخهای آبی از چوب یک تکه درست می کنند. (یادداشت مؤلف ).
گوارهلغتنامه دهخداگواره . [ گ َ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) مخفف گهواره است ، و به عربی مهد خوانند. (برهان ) : ای پیرهنت گواره ٔ گل رویت گل سرگواره ٔ گل . سیداحمد مشهدی .|| گله ٔ گاو. (برهان ). در خراسان ن