خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وارو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وارو
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - وارون ، واژگون . 2 - پُشتک .
-
وارو
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) = واروک : زگیل .
-
وارو
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) قلمه های درخت تبریزی را گویند.
-
واژههای مشابه
-
پشتک وارو
فرهنگ فارسی معین
(پُ تَ) (اِمر.) قسمی معلق ، پریدن کسی که پشت به آب ایستاده و معلق زند و بر آب فرود آید.
-
وارو زدن
فرهنگ فارسی معین
(زَ دَ) (مص ل .) 1 - پُشتک زدن . 2 - واکنش نشان دادن .
-
جستوجو در متن
-
اشن
فرهنگ فارسی معین
(اَ شَ) (اِ.) جامة وارو، جامه ای که وارو به تن کرده باشند.
-
آفتاب مهتاب
فرهنگ فارسی معین
(مَ) (اِمر.) 1 - نوعی وسیلة آتش بازی که به هنگام سوختن به چند رنگ درمی آید. 2 - یکی از فنون کُشتی . 3 - پُشتَک وارو زدن .