واجملغتنامه دهخداواجم . [ ج ِ ] (ع ص ) مرد ترشروی سرفروافکنده از شدت اندوه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). یقال ما لی اراک واجما. (منتهی الارب ). عبوس سرفروافکنده از شدت حزن . (از اقرب الموارد). خموش خشمگین که نشان خشم در روی وی پدید بود. (مهذب الاسماء). الذی اشتد حزنه حتی امسک عن
عواجملغتنامه دهخداعواجم . [ ع َ ج ِ ] (ع اِ) دندانها، و مفرد آن عاجمة باشد. (از اقرب الموارد). رجوع به عاجمة شود.
پوزملغتنامه دهخداپوزم . (اِخ ) دهی از دهستان کنارک شهرستان چاه بهار، واقع در 31 هزارگزی باختر چاه بهار. کنار دریای عمان . جلگه ، گرمسیر، مالاریائی . دارای 200 تن سکنه . آب آن از چاه و باران ، محصول آنجا ماهی و خرما و لبنیات .
وجملغتنامه دهخداوجم . [ وَ ] (ع ص ) (رجل ...) مرد ناکس کمینه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج ): وجم سوء؛ مرد بد. (منتهی الارب ) رجل سوء. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || (اِ) وَجَم . نشان در راه های دشت یا آن سنگ برهم نهاده سطبرتر و درازتر از اروم که عاد بر پشته ه
وجملغتنامه دهخداوجم . [ وَ ج َ ] (ع اِ) سنگ برهم نهاده سطبرتر و درازتر از اروم که عاد بر پشتها گذاشته اند جهت هدایت راه . (منتهی الارب ) (از المنجد) (ناظم الاطباء). ج ، اوجام . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). رجوع به وَجم شود. || (ص ) بخیل . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ||
پرستندهلغتنامه دهخداپرستنده .[ پ َ رَ ت َ دَ / دِ ] (نف ) پرستار. بنده . عبد. برده . چاکر. خادم . غلام . نوکر. خدمتکار. قَین . وصیف : عبدالرحمن [ بن مسلم ] گفت برادرم قتیبة از این نیندیشد اگر من پرستنده ای از آن خویش بفرستم ایشان بجهان ان
جوازملغتنامه دهخداجوازم . [ ج َ زِ ] (ع ص ، اِ)ج ِ جازم . || شتران سیراب . || مَشکهای پر. (اقرب الموارد) (آنندراج ). || ج ِ جازمة. حروف جوازم عبارتند از لم ، لما، لام امر، لاء نهی ، ان شرطیة. این حروف بر فعل مضارع درآیند و علامت رفع را ساقط سازند و یا حرف آخر را جزم دهند و معنای مضارع را بماضی
لوازملغتنامه دهخدالوازم . [ ل َ زِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ لازم . (تاج العروس ). و ج ِ لازمة. بایسته ها. وابسته ها. اسبابها. وسایل : از لوازم صحبت یکی آن است که یا خانه بپردازی یا با خانه خدای درسازی . (گلستان ). اذن در شیی ٔ اذن در لوازم شی ٔ است . || (اصطلاح بدیع) صاحب کشاف
اوازملغتنامه دهخدااوازم . [ اَ زِ ] (ع اِ) ج ِ آزمة. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). رجوع به آزمة شود.