واغ واغلغتنامه دهخداواغ واغ . (اِ صوت ) بانگ سگ . هفهف . هافهاف . عوعو. وغوغ . وعوع . (از یادداشت مؤلف ).
واق واقلغتنامه دهخداواق واق . (اِ صوت ) نام آواز سگ چون گزیدن خواهد. (یادداشت مؤلف ). وق وق . واغ واغ . وغ وغ . عوعو. صدای سگ بهنگام پارس کردن . رجوع به وغ وغ شود.
واق واقلغتنامه دهخداواق واق . (اِ) واقواق . درختی است . (آنندراج ). واقواق نام درختی است که در هندوستان می باشد بس عجائب ، بامداد بهارش می باشد و شبانگاه خزان می کند برگهاش بر صورت مردم باشد چون روز پیش آید برگهاش در آشوب افتد، چون شب آید فروریزد. نام درختی است چینی که بر جوزبن و خیار سبز ماننده
واق واقلغتنامه دهخداواق واق . (اِخ ) جزیره ای در اقیانوس جنوبی . (دمشقی ). وقواق . (نزهةالقلوب ). و گویند در آنجا [ واق ] کوهی است معدن طلا و نقره و بوزینگان در آنجا بسیار باشدو آن را واق واق و وقواق هم می گویند. (برهان قاطع) . ظاهراً ناحیتی اساطیری است و صاحب حدودا لعالم آن را «ناحیتی از چین می
عواءدیکشنری عربی به فارسیزوزه کشيدن , فرياد زدن , عزاداري کردن , واغ واغ کردن , لا ف زدن , باليدن , جيغ زدن , واغ واغ
رواغلغتنامه دهخدارواغ . [ رَ ] (ع اِمص ) پویه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اسم است از مصدررَوغ و رَوَغان . (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة). رجوع به روغ و روغان شود. || فراوانی . خصب . (از معجم متن اللغة). ریاغ . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة). رجوع به ریاغ شود.
رواغلغتنامه دهخدارواغ . [ رَوْ وا ] (اِخ ) ابن عبدالملک بن قیس . از قبیله ٔ تجیب است . (از تاج العروس ) (منتهی الارب ).
رواغلغتنامه دهخدارواغ . [ رَوْ وا ] (اِخ ) نام پدر احمد ایدعانی مصری محدث است . (از تاج العروس ) (منتهی الارب ).
رواغلغتنامه دهخدارواغ . [ رَوْ وا ] (اِخ ) نام پدر سلیمان خشنی محدث است . (از تاج العروس ) (منتهی الارب ).
رواغلغتنامه دهخدارواغ . [ رَوْ وا ] (ع ص ) بسیار مکرکننده . (از اقرب الموارد). || (اِ) روباه . (از منتهی الارب ) (از معجم متن اللغة) (تاج العروس ).