وافقدیکشنری عربی به فارسیخوشنود کردن , ممنون کردن , پسندامدن , اشتي دادن , مطابقت کردن , ترتيب دادن , درست کردن , خشم(کسيرا) فرونشاندن , جلوس کردن , ناءل شدن , موافقت کردن , موافق بودن , متفق بودن , همراي بودن , سازش کردن
وفقلغتنامه دهخداوفق . [ وَ ] (ع مص ) موافق یافتن کار خود را. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). سازوار آمدن . (تاج المصادر بیهقی ). موافق و سازوار یافتن کار خود را. (ناظم الاطباء). || صواب و موافق مراد شدن . (اقرب الموارد). || (اِمص ) سازواری . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سازگار
وفقفرهنگ فارسی عمید۱. سازگار شدن.۲. مناسبت و سازگاری؛ مطابقت میان دو چیز.⟨ وفق دادن: (مصدر لازم، مصدر متعددی) مطابقت دادن؛ سازش دادن.
خوافقلغتنامه دهخداخوافق . [ خ َ ف ِ ] (ع اِ) چهار نقطه ٔ اصلی افق . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (ازلسان العرب ). || برآمدنگاه بادهای چهارگانه . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
زمانه موافقلغتنامه دهخدازمانه موافق . [ زَ ن َ / ن ِ م ُ ف ِ ] (ص مرکب ) خوش وقت و خوش بخت . (ناظم الاطباء).
متوافقلغتنامه دهخدامتوافق . [ م ُ ت َ ف ِ ] (ع ص ) با هم یکی شونده و هم پشتی کننده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || موافق و متحد. (ناظم الاطباء). || به اصطلاح حساب دو عدد متوافق هر دو عددی که دارای یک وفق باشند یعنی عددی که هر دو را عاد کند مانند عدد 6</
موافقلغتنامه دهخداموافق . [ م ُ ف ِ ] (ع ص ) سازوار. (از منتهی الارب ) (از متن اللغة). سازوار و مطابق و هم آهنگ . (از یادداشت مؤلف ) (ناظم الاطباء). سازگار. سازنده . مناسب و متناسب بهم . جور. سازگاری کننده . همساز. عشیر. هم آهنگ . مناسب . ملایم . ملایم مزاج . درخور. (یادداشت مؤلف ) <span cla