والادلغتنامه دهخداوالاد. (اِ) سقف . (برهان قاطع) (آنندراج ) (جهانگیری )(انجمن آرا) (ناظم الاطباء). پوشش خانه . (جهانگیری ) (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا). پوشش . (آنندراج ). پوشش هرجائی . (فرهنگ خطی ). به معنی دیوار هم صادق است . (حاشیه ٔ معین بر برهان قاطع) :
والادفرهنگ فارسی عمید۱. سقف و پوشش خانه.۲. هر یک از ردیفهای دیوار گِلی.۳. قالب چوبی گنبد و طاق.۴. [مجاز] پایه و اساس؛ بنیان.
والاذلغتنامه دهخداوالاذ. (اِ) رده ٔ دیوار. || گلی که بدان دیوار برآرند. || سقف . (رشیدی ). رجوع به والاد شود. || قالب طاق و گنبد که از چوب و گل سازند و بعد از آن به گچ و خشت بپوشند. (رشیدی ). || در نسخه ٔ میرزا [ : فرهنگ ابراهیمی ] عمارت رنگین و در مؤید عمارت گلین گفته و معنی اول اصح است چه د
نگاشت مجموعهمقدارset valued map, set-valued functionواژههای مصوب فرهنگستانبرای دو مجموعۀ x و y، نگاشتی که به هر عضو از x زیرمجموعهای از y نسبت دهد
والثلغتنامه دهخداوالث . [ ل ِ ] (ع ص ) دائم . (از اقرب الموارد): شر والث ؛ بدی پیوسته . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || دین والث ؛ وام گران . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). مثقل . (اقرب الموارد).
والدلغتنامه دهخداوالد. [ ل ِ ] (ع ص ، اِ) پدر. (فرهنگ نظام ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (مهذب الاسماء) (المنجد). بابا. اب . باب : آن خاک هست والد و گل باشدش ولدبس رشد والدی که لطیفش ولد بود. منوچهری .فرزند استا
والادگرلغتنامه دهخداوالادگر. [ گ َ ] (ص مرکب ) والادگر = والاذگر، از: والاد + گر (پسوند شغل و مبالغه ). (حاشیه ٔ دکتر معین بر برهان قاطع). بنا. (برهان قاطع) (آنندراج )(ناظم الاطباء). عمارت کننده . (برهان قاطع). || بعضی دیوارساز و دای گر را گفته اند و آن شخصی باشد که دیوار گلی را چینه بر بالای هم
والاذگرلغتنامه دهخداوالاذگر. [ گ َ ] (ص مرکب ) بنائی که دیوار چینه چینه سازد. (فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ خطی ). رجوع به والاد و والادگر شود.
والاذلغتنامه دهخداوالاذ. (اِ) رده ٔ دیوار. || گلی که بدان دیوار برآرند. || سقف . (رشیدی ). رجوع به والاد شود. || قالب طاق و گنبد که از چوب و گل سازند و بعد از آن به گچ و خشت بپوشند. (رشیدی ). || در نسخه ٔ میرزا [ : فرهنگ ابراهیمی ] عمارت رنگین و در مؤید عمارت گلین گفته و معنی اول اصح است چه د
والالغتنامه دهخداوالا. (ص ) بلند. (لغت فرس اسدی ) (حاشیه ٔ معین بر برهان قاطع) (صحاح الفرس ) (از انجمن آرا) (آنندراج ) (از بهار عجم ) (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء). مرتفع. (حاشیه ٔ برهان قاطع). بالا. (انجمن آرا) (آنندراج ).رفیع. (ناظم الاطباء). افراشته . بارفعت : چو
والادگرلغتنامه دهخداوالادگر. [ گ َ ] (ص مرکب ) والادگر = والاذگر، از: والاد + گر (پسوند شغل و مبالغه ). (حاشیه ٔ دکتر معین بر برهان قاطع). بنا. (برهان قاطع) (آنندراج )(ناظم الاطباء). عمارت کننده . (برهان قاطع). || بعضی دیوارساز و دای گر را گفته اند و آن شخصی باشد که دیوار گلی را چینه بر بالای هم