چوالهلغتنامه دهخداچواله . [ چ ُ آ؟ ] (اِخ ) مزرعه ای است ازمزارع رودآور تویسرکان یکصدوسی جریب زمین دارد و بدون رعیت است . ملکی مرحوم میرزا شفیع تویسرکانی و موقوفه ٔ امام حسین (ع ) است . (مرآت البلدان ج 4 ص 275).
گوالهلغتنامه دهخداگواله . [ گ ُ ل َ / ل ِ ] (اِ) در تکلم مردم خراسان ، گاله ٔ خاک و خشت کشی . (فرهنگ نظام ). در لهجه ٔ مردم قزوین و قم و برخی شهرهای دیگر نیز بدین معنی به کار میرود. جوال . جالق . گوال . و رجوع به گوال شود.
والعلغتنامه دهخداوالع. [ ل ِ ] (ع ص ) دروغگوی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کذاب . (از اقرب الموارد) (المنجد). دروغ زن . (مهذب الاسماء). ج ، وَلَعَة. || ولع والع؛ کذب عظیم . (اقرب الموارد). دروغ بزرگ . (ناظم الاطباء) (المنجد). || (اِ) کار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء
والهلغتنامه دهخداواله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ) نوعی بافته ٔ ابریشمی . (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج ). والا، که پارچه ٔ ابریشمی لطیف است . (فرهنگ نظام ). والا. (برهان قاطع). قسمی از حریر ابریشمی باریک . (غیاث اللغات ) (از جهانگیری ) (از لطایف اللغات ). || خشی
والهلغتنامه دهخداواله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ) نوعی بافته ٔ ابریشمی . (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج ). والا، که پارچه ٔ ابریشمی لطیف است . (فرهنگ نظام ). والا. (برهان قاطع). قسمی از حریر ابریشمی باریک . (غیاث اللغات ) (از جهانگیری ) (از لطایف اللغات ). || خشی
والهلغتنامه دهخداواله . [ ل ِ ] (اِخ ) جمالا شیرازی ، متخلص به واله از شعرا و خوش نویسان قرن یازدهم هجری قمری است . در عهد شاه جهان به هندوستان رفت و بقیه ٔ عمر را در آنجا گذراند. او راست :میان گریه چو آهی کشم شود طوفان ز باد شورش دریا زیاد می گردد.فصل گل داد فراغت ز می ناب دهید<b
والهلغتنامه دهخداواله . [ ل ِ ] (اِخ ) خواجه سمرقند، متخلص به واله از شعرای قرن سیزدهم هجری قمری است . رجوع به فرهنگ سخنوران ص 642 و تذکره ٔ قاری ص 268 شود.
والهلغتنامه دهخداواله . [ ل ِ ] (اِخ ) عبدالعلی حیدرآبادی ، از پارسی گویان هند است و به سال 1311 هَ . ق . درگذشت . رجوع به فرهنگ سخنوران ص 642 و سخنوران چشم دیده ص 124 شود.
دوالهلغتنامه دهخدادواله . [ دَ / دُ ل َ / ل ِ ] (اِ) تسمه ای که بدان قمار بازند. (از برهان ). نام بازی است . (فرهنگ جهانگیری ). به معنی دویره است . (فرهنگ اوبهی ).
دوالهلغتنامه دهخدادواله . [ دَ ل َ / ل ِ ] (اِ) دارویی است خوشبوی و آن اشنان است که در مشک خشک کنند. شیبة العجوز. (از برهان ).اسم فارسی اشنه است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). چیزی است سپید مانند رگ پوست کنده که بر درخت بلوط و صنوبر و جز آن متکون می شود و می پیچد. عر
حرکت جوالهلغتنامه دهخداحرکت جواله . [ ح َ رَ ک َ ت ِ ج َوْ وا ل َ / ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) (اصطلاح فیزیک قدیم ) نوعی حرکت مستدیره . حرکت آتش چرخان . رجوع به جَوّاله شود.
پیطرو دلاوالهلغتنامه دهخداپیطرو دلاواله . [ ی ِ رُ دِل ْ لا وال ْ ل ِ ] (اِخ ) سیاح ایتالیائی . وی درسنه ٔ 1621 م .از کتیبه های تخت جمشید چند علامت میخی نقاشی کرد و با خود باروپا برد و حدس زد که باید این خط را از چپ براست بخوانند. (ایران باستان ج <span class="hl" dir=