والیجلغتنامه دهخداوالیج . (اِ) وادیج . جم اسپرم : او بر اطراف درخت در چهار فصل از سال خرم بماند... و در بخارا نبات او را والیجها کنند چنانکه تاک را. (ترجمه ٔ صیدنه ٔ ابوریحان نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔمرحوم دهخدا و نیز نسخه ٔ چاپی زکی و لیدی توغان ).
گوالشلغتنامه دهخداگوالش . [ گ ُ ل ِ ] (اِمص ) عمل گوالیدن . نما. نمو. ریع. فزونی . برکت . (یادداشت مؤلف ) : نه گاه بسودن مر او را نمایش نه گاه گوالش مر او را گرانی . فرخی .و رجوع به گوالیدن شود.
والجلغتنامه دهخداوالج . [ ل ِ ] (ع ص ) درآینده . (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از ولوج . رجوع به ولوج شود.