وامدهندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی ت] وامدهنده، مربوط بهوام وامده، سرمایهگذار، سپردهگذار، طلبکار، داین، بستانکار بهوامداده، عاریه، نسیه، کرایهای، قرضی تنزیلخور، مقرض شخص وامدهنده، قرضدهنده، رباخوار، نزولخوار، کلاش، زیادهستان اعتباری موجر، اجارهدهنده، کرایهدهنده فروشندۀ اقساطی ضامن، متعهد معیر، غریم،
دحندحلغتنامه دهخدادحندح . [ دِ ح ِ دِ ] (ع اِ) داب-ّه ای است کوچک . || بازی است مر طفلان عرب را و آن چنان باشد که می گویند این کلمه را پس هر که خطا کند یکپای برداشته جهان جهان راه رود هفت بار. (منتهی الارب ).
دهندهلغتنامه دهخدادهنده . [ دَ هََ دَ / دِ ] (نف ) که چیزی را دهد. آنکه چیزی را به کسی بدهد. آنچه دهد. مقابل گیرنده ؛ دستگاه دهنده . مقابل دستگاه گیرنده در برق و جز آن . (یادداشت مؤلف ). || عطاکننده . (ناظم الاطباء). معطی . باذل . بخشنده . (یادداشت مؤلف ). م