وأنلغتنامه دهخداوأن . [ وَءْن ْ ] (ع ص ) پهن . عریض . (از منتهی الارب ). هر چیز عریض . (از اقرب الموارد). || مرد پهن تن . (منتهی الارب ). رجل عریض . و هی وأنة. (اقرب الموارد).
کمربندهای وان آلنVan Allen beltsواژههای مصوب فرهنگستاندو کمربند تابشی، دورتادور زمین، حاوی ذرات باردار به دامافتاده
نیروی واندِروالسvan der Waals forceواژههای مصوب فرهنگستاننیروی ربایشی بین دو اتم یا دو مولکول که در نتیجۀ برهمکنش دوقطبی ـ دوقطبی به وجود میآید
کمربند تابش وانآلِنVan Allen radiation beltواژههای مصوب فرهنگستانیکی از کمربندهای تابشی یونی قوی در فضای پیرامون زمین که از ذرات باردار انرژی بهدامافتاده در میدان زمینمغناطیسی تشکیل شده است
ژوآن ژوآنلغتنامه دهخداژوآن ژوآن . (اِخ ) نام طایفه ای از ترکان آسیای مرکزی در قرن ششم هجری . (دیوان رودکی ج 1 ص 179).
وانگهلغتنامه دهخداوانگه . [ گ َه ْ ] (ق مرکب ) آنزمان . || بعلاوه : وانگه بغلی نعوذ باﷲمردار در آفتاب مرداد.سعدی .
وانگرستنلغتنامه دهخداوانگرستن . [ ن ِ گ َ رِ ت َ ] (مص مرکب ) پس دیدن . (آنندراج ) || التفات . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || بغور تمام نگرستن چیزی را. (آنندراج ).
وانشاندنلغتنامه دهخداوانشاندن . [ ن ِ دَ ] (مص مرکب ) فرونشاندن .- چراغ وانشاندن ؛ خاموش کردن چراغ . کشتن چراغ : سخت به ذوق می دهد باد ز بوستان نشان صبح دمید و روز شد خیز و چراغ وانشان .سعدی .
وأنةلغتنامه دهخداوأنة. [ وَءْ ن َ ] (ع ص ) زن پهن تن . (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). تأنیث وأن است . رجوع به وأن شود.
مهوأنلغتنامه دهخدامهوأن . [ م ُ وَ ءِ / ءَن ن ] (ع اِ) بیابان دور. (مهذب الاسماء) دشت فراخ . رجوع به ماده ٔ بعد شود. || خوی و عادت . || پاره ای از شب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).