وحاد وحادلغتنامه دهخداوحاد وحاد. [ وُ دَ وُ دَ ] (ع ق مرکب ) یک یک دخلوا وحاد وحاد؛ یعنی یک یک درآمدند. (ناظم الاطباء).
وَحيدُ الاتِّجاه (ذُواتِّجاهٍ واحِد)دیکشنری عربی به فارسیيکسويه , يکطرفه , يک جانبه , تک گرايش (داراي گرايش واحد)
وعد و وعیدلغتنامه دهخداوعد و وعید. [ وَ دُ وَ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) انذار و ترسانیدن کسی را از کردار و اعمال وی و نوید خیر و شر. (ناظم الاطباء) : ز توحید و قرآن و وعد و وعیدز تأیید و از رسمهای جدید. فردوسی .شب و روز در کار وعد و وعی
چوگاتلغتنامه دهخداچوگات . [ چ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میرعبدی بخش دشتیاری شهرستان چاه بهار. 250 تن سکنه دارد. آب آن از باران . محصولش حبوبات ، ذرت و لبنیات است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).