وبوقلغتنامه دهخداوبوق . [ وُ ] (ع مص ) وبق . موبق . هلاک گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). هلاک شدن . (تاج المصادر بیهقی ). رجوع به وبق شود.
چوبکلغتنامه دهخداچوبک . [ ب َ ] (اِ مصغر) چوب خرد و کوچک . (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). جبیره و جباره ؛ چوبک هائی که بر استخوان شکسته بندند. کرظة؛ چوبک گوشه ٔ کمان . کظر؛ چوبک گوشه ٔ کمان . قعسری ؛ چوبک که بدان آسیای دستی گردانده شود. (منتهی الارب ).- <span class="hl"
گوبکلغتنامه دهخداگوبک . [ ب َ ] (اِ) گوشت پاره ای که در فرج زنان است . (فرهنگ شعوری ج 2 ص 321). ظاهراً مصحف گندمک است . رجوع به گندمک شود.
وبغلغتنامه دهخداوبغ. [ وَ ب َ ] (ع اِ) سپوسه ٔ سر. || بیماریی است که پشم شتررا بریزد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
وبغلغتنامه دهخداوبغ. [ وَ ] (ع مص ) عیب کردن و طعنه زدن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
مَّوْبِقاًفرهنگ واژگان قرآنمحل هلاكت - مهلكه (اسم مکان از ماده وبق است که مصدرش وبوق به معناي هلاکت است)
وبقلغتنامه دهخداوبق . [ وَ ب َ ] (ع مص ) وبوق . موبق . هلاک گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
موبقلغتنامه دهخداموبق . [ م َ ب ِ ] (ع مص ) هلاک گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). وبوق . (منتهی الارب ).
تزميردیکشنری عربی به فارسیصداي خوک ياگراز , صداي غاز وحشي يا بوق ماشين وامثال ان , صداي تيزشيپور وبوق ياسوت , بطور منقطع شيپور زدن