وحامیلغتنامه دهخداوحامی . [ وَ ما ] (ع ص ، اِ) ج ِ وَحمی ̍، به معنی زن آبستن نیک آزمند به خوردن چیزی . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
وحمیلغتنامه دهخداوحمی . [ وَ ما ] (ع ص ) زن آبستن نیک آزمند به خوردن چیزی . ج ، وِحام ، وَحامی ̍. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).- امثال :وحمی و لاحبل . (ناظم الاطباء).
وهمیلغتنامه دهخداوهمی . [ وَ می ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به وهم . (اقرب الموارد). خیالی . || بر جزئی که با وهم درک میشود اطلاق میگردد. (کشاف اصطلاحات الفنون ). || گاهی اطلاق میشود بر آنچه قوه ٔ متخیله از پیش خود آن را درست کرده باشد و مانند محسوسات باشد. خلاصه اینکه اختراع خود متخیله باشد چنانکه
وحمیلغتنامه دهخداوحمی . [ وَ ما ] (ع ص ) زن آبستن نیک آزمند به خوردن چیزی . ج ، وِحام ، وَحامی ̍. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).- امثال :وحمی و لاحبل . (ناظم الاطباء).