خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ور
/var/
معنی
۱. بر.
۲. کنار؛ پهلو.
۳. جانب؛ سمت.
۴. سینه.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. جانب، سو، طرف
۲. بر، ضلع
۳. ساحل، کنار
دیکشنری
direction, side
-
جستوجوی دقیق
-
ور
واژگان مترادف و متضاد
۱. جانب، سو، طرف ۲. بر، ضلع ۳. ساحل، کنار
-
ور
واژگان مترادف و متضاد
حرف، سخن، صحبت، گپ
-
ور
لغتنامه دهخدا
ور. [ وَ ] (اِ) سبق و تخته ٔ اطفال که معلمان بدان تعلیم دهند چنانکه فلانی فلان چیز ور میدهد؛ یعنی تعلیم میدهدو درس میگوید. (آنندراج ) (برهان ). سبق و تخته ٔ درس کودکان . تخته ای که در مکتب های قدیم معلمان روی آن به شاگردان تعلیم میدادند. سبق . (فرهنگ...
-
ور
لغتنامه دهخدا
ور. [ وَرر ] (ع اِ) برسوی ران . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). وَرِک . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || ارزانی و فراخ سالی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). خصب . (اقرب الموارد).
-
ور
لغتنامه دهخدا
ور. [ وِ ] (اِ) پرگویی . گفتار بیهوده . سخن بیهوده . سخن بیفایده .- ور زدن ؛ در تداول ، پرگویی کردن . حرفهای بیهوده گفتن .
-
ور
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ په . ] (اِ.) 1 - بغل ، پهلو. 2 - سینه . 3 - کمر.
-
ور
فرهنگ فارسی معین
(و ) (اِ.) (عا.) سخن بی معنی . ؛ شرُ ~حرف مفت ، سخن بی معنی .
-
ور
فرهنگ فارسی معین
( ~.) 1 - (حر.) حرف شرط ، مخفف و اگر. 2 - ( اِ.) طرف ، جانب . 3 - پسوندی است که به اسم می پیوندد و دارندگی را می رساند:بارور، تاج ور، کینه ور. 4 - پیشوندی است که بر سر افعال درآید به معنی بر: ورآمدن ، ورافتادن . 5 - بر سر اسماء (ریشه و مصادر مرخم ) د...
-
ور
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ په . ] (اِ.) در ایران باستان در محاکمه های مبهم و مشکل دو طرف دعویی را مورد آزمایش (ور) قرار می دادند و آن دو گونه بوده است : 1 - ور گرم (گذشتن از آتش ). ور سرد (خوردن سوگند) و آن آب آمیخته با گوگرد بوده است که به متهم می خورانیدند.
-
ور
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) گرمی ، حرارت .
-
ور
فرهنگ فارسی معین
(وَ) (اِ.) تخته ای که در مکتب های قدیم معلمان روی آن به شاگردان تعلیم می دادند، سبق .
-
ور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) var ۱. بر.۲. کنار؛ پهلو.۳. جانب؛ سمت.۴. سینه.
-
ور
فرهنگ فارسی عمید
(پیشوند) var بر (در ترکیب با کلمۀ دیگر): ورآمدن، ورافتادن.
-
ور
فرهنگ فارسی عمید
(پسوند) var دارنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): پیشهور، هنرور، تاجور، پهناور، بارور، پیلهور، سخنور، نامور، کینهور.
-
ور
فرهنگ فارسی عمید
(حرف) [مخففِ و اگر] [قدیمی] var و اگر.