ورثةلغتنامه دهخداورثة. [ وَ رَ ث َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ وارث . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به وارث شود.- تو ورثه افتادن ؛ مالی که متنازع فیه وراث کسی باشد.- || زنی که افراد مختلف از او تمتع برند. (فرهنگ فارسی معین ).
ورطةلغتنامه دهخداورطة. [ وَ طَ ] (ع اِ) کون . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). اِست . (از اقرب الموارد) (آنندراج ). || هر زمین پست مغاک . || زمین هموار بی راه و نشان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بیابان بی راه و بی نشان . (ناظم الاطباء). || هلاکی و هر امر دشوار که ر
یورتگهلغتنامه دهخدایورتگه . [ گ َه ْ ](اِ مرکب ) جای بودن و خانه . (آنندراج ) : لیک اگر یورتگه ز عز سازندهم از او خرگهیت پردازند. سنایی .از پناه حق حصاری به ندیدیورتگه نزدیک آن دز برگزید. مولوی .|| ب
ورطةدیکشنری عربی به فارسیپنجول زدن , با ناخن و جنگال خراشيدن , خاراندن , پاک کردن , زدودن , باکهنه ياچيزي ساييدن يا پاک کردن , تراشيدن , خراشيدن , خراش , اثر خراش , گير , گرفتاري
کورتهلغتنامه دهخداکورته . [ کُرْ ت ِ ] (اِخ ) مرکز ولایتی در ایالت کُورس فرانسه و دارای مناظری زیبا و محل رفت و آمد جهانگردان است . در این ولایت تجارت مرمر و میوه و شراب رونق دارد و از 16 بلوک و 110 بخش تشکیل یافته و <span cla
بمزورتهلغتنامه دهخدابمزورته . [ ب ِ ت ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ، بخش اشنویه ٔ شهرستان ارومیه . سکنه ٔ آن 197 تن . آب آن از چشمه و محصول آن غلات و توتون است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
بالورتهلغتنامه دهخدابالورته . [ وَ ت َ / ت ِ ] (اِ) گنجشک . || چلچله . || خفاش . (ناظم الاطباء). این لغت جای دیگر دیده نشد و محتمل است تصحیف بالوایه باشد.