ورنیلغتنامه دهخداورنی . [ وِ ] (فرانسوی ، اِ) ماده ٔ صمغی شکلی که از برخی گیاهان (خصوصاً گونه های مختلف سماق و بادام هندی ) به دست می آورند و پس از تصفیه از آن جهت لعاب دادن و روکش برخی مصنوعات به منظور جلا و زیبائی و یا حفظ آنها در برابر رطوبت و سایر عوامل خارجی استفاده میکنند. مایع زردرنگی
ورنیفرهنگ فارسی عمیدمحلول روغنی که بر روی سطوح کفش، کیف، و مانند آن مالیده میشود و در مجاورت هوا، لایهای سخت و براق را تشکیل میدهد.
ورنیvarnishواژههای مصوب فرهنگستانآمیزۀ مایعی که پس از کشیده شدن بهصورت یک لایۀ نازک، به فیلم (film) جامد معمولاً شفاف تبدیل میشود
پورچنگیلغتنامه دهخداپورچنگی . [ چ َ ] (اِخ ) ده کوچکی از دهستان نازیل بخش خاش شهرستان زاهدان ، واقع در 67 هزارگزی شمال باختری خاش و پنجهزارگزی شوسه زاهدان به خاش . دارای 45 تن سکنه . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج <span class="hl" dir
گورنگلغتنامه دهخداگورنگ . [رَ ] (اِخ ) برادر گرشاسب و پدر نریمان : برادر یکی داشت جوینده کام گوی شیردل بود گورنگ نام . اسدی .همان سال کاثرط برفت از جهان شد او نیز در خاک تاری نهان . اسدی .در تاریخ س
گورنیلغتنامه دهخداگورنی . [ ن ِ ] (اِخ ) مادموازل دُ (1566-1645 م .) زن ادیب فرانسوی که در پاریس متولد شد. وی دخترخوانده ٔ مونتنْی بود و آثار او را دوباره به چاپ رساند.
گورنیلغتنامه دهخداگورنی . [ ن ِ ] (اِخ ) ونسان دُ (1712-1759 م .) عالم اقتصاد فرانسوی که در سن مالو متولد شد. وی نخستین بار آزادی تجارت غلات و مواد صنعتی را توصیه کرد.
ورنیابلغتنامه دهخداورنیاب . [ وَ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ایرد موسی بخش مرکزی شهرستان اردبیل ، واقع در 5هزارگزی شوسه ٔ تبریز به اردبیل . دارای 454 تن سکنه است . رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4<
زبانپریشی ورنیکهWernicke’s aphasia, Bastian’s aphasia, cortical sensory aphasiaواژههای مصوب فرهنگستاناز دست دادن توانایی درک اصوات و گفتار
ورنی رنگانهایvarnish stainواژههای مصوب فرهنگستاننوعی ورنی که با مادۀ شفافی رنگی میشود و قدرت رسوخ آن کمتر از رنگانه است
ورنی سابخورflatting varnish, rubbing varnish, polishing varnishواژههای مصوب فرهنگستاننوعی ورنی حاوی رزین سخت که میتوان سطح آن را سابید و صاف کرد
خشککن 2drier 2/ dryer 1, siccativeواژههای مصوب فرهنگستانمادهای که فرایند خشک شدن روغن، پوشرنگ، جوهر چاپ یا ورنی را سرعت میدهد
رنگانۀ روغنپایهoil stainواژههای مصوب فرهنگستانمحلولی از رَزانه یا پراکنهای از رنگدانۀ مخلوطشده با روغن یا ورنی که با حلاّلهای هیدروکربنی رقیق شده است
تنوارشbodyingواژههای مصوب فرهنگستانافزایش گرانرَوی ظاهری یک پوشرنگ یا ورنی (رزین یا لاک) در هنگام ساخت یا در طول مدت نگهداری
ورنیابلغتنامه دهخداورنیاب . [ وَ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ایرد موسی بخش مرکزی شهرستان اردبیل ، واقع در 5هزارگزی شوسه ٔ تبریز به اردبیل . دارای 454 تن سکنه است . رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4<
ورنی رنگانهایvarnish stainواژههای مصوب فرهنگستاننوعی ورنی که با مادۀ شفافی رنگی میشود و قدرت رسوخ آن کمتر از رنگانه است
ورنی سابخورflatting varnish, rubbing varnish, polishing varnishواژههای مصوب فرهنگستاننوعی ورنی حاوی رزین سخت که میتوان سطح آن را سابید و صاف کرد
خورنیلغتنامه دهخداخورنی . [ خوَ / خ ُ رِ ] (اِخ ) موسی ... یا موسی خورنچی . نام مورخ معروف ارمنی است . رجوع به موسی ... شود.
جورنیلغتنامه دهخداجورنی . (اِخ ) دهی است از دهستان باراندوزچای بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه . جلگه و معتدل است . 105 تن سکنه دارد. غلات ، توتون ، چغندر، حبوبات و انگور از محصولات آن است . رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 شود.<br
ساتورنیلغتنامه دهخداساتورنی . (فرانسوی ، اِ) نوعی حشره از خانواده ٔ ساتورنید است که خود انواع مختلف دارد. و آن شبیه پروانه و به رنگهای خرمائی و گندم گون و خاکستری است و در میان هر بالش چشمی برنگ سرخ و آبی دارد.
گورنیلغتنامه دهخداگورنی . [ ن ِ ] (اِخ ) مادموازل دُ (1566-1645 م .) زن ادیب فرانسوی که در پاریس متولد شد. وی دخترخوانده ٔ مونتنْی بود و آثار او را دوباره به چاپ رساند.
گورنیلغتنامه دهخداگورنی . [ ن ِ ] (اِخ ) ونسان دُ (1712-1759 م .) عالم اقتصاد فرانسوی که در سن مالو متولد شد. وی نخستین بار آزادی تجارت غلات و مواد صنعتی را توصیه کرد.