ورودیهلغتنامه دهخداورودیه . [ وُ دی ی َ / ی ِ ] (از ع ، اِ) حق و پولی که بابت وارد شدن به جایی باید پرداخت : ورودیه برای رفتن به باغ وحش . حق دخول در جایی . مانند انجمن ،مدرسه ، و غیره . حق الورود. (از فرهنگ فارسی معین ).
ورودیهفرهنگ فارسی معین(وُ یِّ) [ ازع . ] (اِ.) حق وجهی که بابت داخل شدن در جایی پرداخت می شود، حق الورود.
ورودةلغتنامه دهخداورودة. [ وُ دَ ] (ع مص ) وَرادَة. (ناظم الاطباء). گلگون گردیدن اسب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). گلگون شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). رجوع به ورادة شود.
ورادةلغتنامه دهخداورادة. [ وَ دَ ] (ع مص ) وُرودَة. گلگون گردیدن اسب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به ورودة شود.
ورودیلغتنامه دهخداورودی . [ وُ ] (ص نسبی ) منسوب به ورود.- در ورودی ؛ دری که از آن به جایی وارد میشوند. در برابر در خروجی . || آنچه مربوط به ورود و دخول کسان در جایی باشد.- امتحانات ورودی ؛ کنکور.
incomeدیکشنری انگلیسی به فارسیدرآمد، درامد، عایدات، عایدی، دخل، جریان، ورودیه، وارد شونده، جدید الورود
incomesدیکشنری انگلیسی به فارسیدرآمد، درامد، عایدات، عایدی، دخل، جریان، ورودیه، وارد شونده، جدید الورود