خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) var ۱. بر.۲. کنار؛ پهلو.۳. جانب؛ سمت.۴. سینه.
-
ور
فرهنگ فارسی عمید
(پیشوند) var بر (در ترکیب با کلمۀ دیگر): ورآمدن، ورافتادن.
-
ور
فرهنگ فارسی عمید
(پسوند) var دارنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): پیشهور، هنرور، تاجور، پهناور، بارور، پیلهور، سخنور، نامور، کینهور.
-
ور
فرهنگ فارسی عمید
(حرف) [مخففِ و اگر] [قدیمی] var و اگر.
-
ور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: var] [قدیمی] var در ایران باستان، هر نوع آزمایش ایزدی که برای تشخیص گناهکار از بیگناه صورت میگرفت، مانندِ نوشیدن آب آمیخته به گوگرد یا گذشتن از میان آتش.
-
ور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ورور› [عامیانه] ver سخن بیهود و بسیار؛ پرحرفی.〈 ور زدن: (مصدر لازم) [عامیانه] پرگویی کردن.
-
ور
فرهنگ فارسی عمید
(پسوند) ur دارنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): رنجور، مزدور، گنجور.
-
واژههای مشابه
-
نیزه ور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] neyzevar = نیزهدار
-
یک ور
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عامیانه] yekvar یکسو؛ یکطرف؛ به یک طرف؛ به یک پهلو.
-
مایه ور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی، مجاز] māyevar ۱. مایهدار؛ مالدار؛ سرمایهدار.۲. باشکوه.۳. ارزشمند.
-
نامه ور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] nāmevar = نامهبر
-
بهره ور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bahrevar بهرهدار؛ دارای بهره؛ سودبرنده.
-
سایه ور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] sāyevar دارای سایه؛ سایهدار؛ پُرسایه.
-
غوطه ور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] qutevar فرورفته در آب؛ آنکه یا آنچه در آب فرورفته است.〈 غوطهور شدن: (مصدر لازم) در آب فرورفتن؛ سر به آب فروبردن.