وزن مولکولیmolecular weight, MW 2واژههای مصوب فرهنگستاننسبت جرم یک مولکول از یک ماده به یک دوازدهم جرم اتم کربن 12
گوزنلغتنامه دهخداگوزن . [ گ َ وَ ] (اِ) گاو کوهی . (لغت فرس ص 378). گاو کوهی ماده . (صحاح الفرس ). نوعی از گاو کوهی باشد، و شاخهای او به شاخهای درخت خشک شده ماند. گویند آب گوشه های چشم او تریاق زهرهاست . (برهان ). گاوکوهی را گویند که شاخهای بلند دارد و از گوش
پوزنلغتنامه دهخداپوزن . [ پ ُ زَ ] (اِخ ) نام بخشی از آروش ولایت پری وا. کنار رود رن بفرانسه . دارای راه آهن و 2750 تن سکنه .
پوزنلغتنامه دهخداپوزن . [ پ ُ زِ ] (اِخ ) پوسنان ، بفرانسه پوزنانی . نام شهری مستحکم ، مرکز ایالتی بهمین نام در پروس کنار نهر وارته ، واقع در 255 هزارگزی شرقی برلن و دارای 68315 تن سکنه و مدرسه ٔ صنعتی ، مدرسه ٔ متوسطه ، مدرس
توزیع وزن مولکولیmolecular weight distribution, MWDواژههای مصوب فرهنگستانتوزیع اندازههای مولکولی در یک بسپار بسپراکنده که بهصورت درصد وزنی یا عددی مولکولهایی با وزنهای مختلف در یک نمونۀ بسپاری نشان داده میشود
میانگین وزن مولکولیmolecular weight average, average molecular weightواژههای مصوب فرهنگستانجرم مولکولی یک نمونۀ بسپاری که ازطریق یکی از روشهای گرفتن میانگین اندازههای مختلف مولکولی غیرناپراکندۀ موجود در نمونۀ بسپاری به دست میآید
ناپراکندگیmonodispersityواژههای مصوب فرهنگستاندر سامانههای بسپار، همگن بودن وزن مولکولی یا نداشتن توزیع وزن مولکولی
سَوانگاری ژلتراوشیgel-permeation chromatographyواژههای مصوب فرهنگستاننوعی سوانگاری اندازهای که از آن برای جداسازی مواد غیرآبی براساس وزن مولکولی آنها استفاده میشود
وزنفرهنگ فارسی عمید۱. میزان سنگینی چیزی.۲. [مجاز] ارزش و اعتبار.۳. (ادبی) آهنگ و تناسب کلام.۴. (موسیقی) ریتم.
وزنلغتنامه دهخداوزن . [ وَ ] (ع مص ) دل بر چیزی نهادن . نهادن دل خود را به چیزی : وزن نفسه علی کذا؛ نهاد دل خود بر آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || سنجیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). زنة. (منتهی الارب ). سختن . (تاج المصادر بیهقی ). اندازه کردن . (منتهی الارب )(ناظم
گوزنلغتنامه دهخداگوزن . [ گ َ وَ ] (اِ) گاو کوهی . (لغت فرس ص 378). گاو کوهی ماده . (صحاح الفرس ). نوعی از گاو کوهی باشد، و شاخهای او به شاخهای درخت خشک شده ماند. گویند آب گوشه های چشم او تریاق زهرهاست . (برهان ). گاوکوهی را گویند که شاخهای بلند دارد و از گوش
دروزنلغتنامه دهخدادروزن . [ دَ؟ ] (اِخ )ذکر ماسح و سوادی که در آن مقادیر مساحت شده ٔ زمینها را ثبت کند. (مفاتیح ، در مواضعات ذکور و دفاتر).
دروزنلغتنامه دهخدادروزن . [ دِ رَ / رُو زَ ] (نف مرکب ) حصّاد و دروگر. (ناظم الاطباء). درونده ٔ غله . (از شعوری ج 1 ورق 450).
پوزنلغتنامه دهخداپوزن . [ پ ُ زَ ] (اِخ ) نام بخشی از آروش ولایت پری وا. کنار رود رن بفرانسه . دارای راه آهن و 2750 تن سکنه .