وسنجلغتنامه دهخداوسنج . [ وَ س َ ] (معرب ، اِ) مأخوذ از وسنگ فارسی و به معنی آن . (ناظم الاطباء). رجوع به وسنگ شود.
پودر پوشانشpowder coatings 2, powder coating material, coating powdersواژههای مصوب فرهنگستاننوعی مادۀ پوششی صددرصد جامد که بهصورت پودر خشک به کار میرود و پس از پخت در دمای بالا ذوب میشود و فیلم (film) پیوستهای تشکیل میدهد
پوشانش پردهایcurtain coatingواژههای مصوب فرهنگستانیکی از روشهای پوشانش سطح با رزین یا محلول یا تعلیق یا نامیزۀ رقیق که در آن، زیرآیند (substrate) بهصورت عمود بر پرده یا آبشاری فروریزنده، از آن عبور میکند؛ آهنگ شارش مایع فروریز و سرعت خطی زیرآیند بر ضخامت پوشش تأثیر میگذارد
وسنگلغتنامه دهخداوسنگ . [ وَ س َ ] (اِ) لیمودارو باشد، و آن گیاهی است کوهی که از درزهای سنگ رویدو گل آن بوی لیمو میکند، و معرب آن وسنج است ، و طبیعت آن گرم و خشک . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مصحف وشیگ . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به وشیگ شود.
نیروسنجلغتنامه دهخدانیروسنج . [ س َ ] (اِ مرکب ) میزان القوه . (لغات فرهنگستان ). اسبابی که برای ارزشیابی یا اندازه گیری نیروها به کار می رود. (فرهنگ اصطلاحات علمی ).
آرزوسنجلغتنامه دهخداآرزوسنج . [ رِ س َ ] (نف مرکب ) آرزومند. آرزووَرز : به خاک پای او چرخ آرزوسنج چو درویش حریص و فکرت گنج .امیرخسرو.
ترازوسنجلغتنامه دهخداترازوسنج . [ ت َ س َ ] (نف مرکب ) سنجنده ٔ ترازو. وزّان . ترازودار : دست کیوان شده ترازوسنج سخته از خاک تا به کیوان گنج .نظامی .