وسوسه کردنلغتنامه دهخداوسوسه کردن . [ وَس ْ وَ س َ / س ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تولید وسوسه . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به وسوسة شود.
وسوسه کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام کردن، اغوا کردن، تطمیعکردن، گمراه کردن پیشنهاد کردن، نمایش دادن، بهنمایش گذاشتن، عرضه کردن تلقین کردن، باوراندن، قبولاندن، اثبات کردن، قانع کردن آسان کردن بهدام انداختن، فریفتن، شیفتن، مسحور کردن
وسوسةلغتنامه دهخداوسوسة. [ وَس ْ وَ س َ ] (ع مص ) بد اندیشیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). در دل افکندن شیطان و نفس چیزی بی نفع و بی خیر. وِسْواس . (منتهی الارب )(آنندراج ). || (اِ) تسویل . خارخار. (یادداشت مرحوم دهخدا). پند و نصیحت شیطانی . (ناظم الاطباء). آنچه شیطان به دل مردم افکند از اندیش
وشوشةلغتنامه دهخداوشوشة. [ وَش ْ وَ ش َ ] (ع اِ) سخن شوریده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || (اِمص ) سبکی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || (مص ) اندک دادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || سبک و تیزرو گردیدن . (ناظم الاطباء).
وصوصةلغتنامه دهخداوصوصة. [ وَص ْ وَ ص َ ] (ع مص ) به وصواص نگریستن . (منتهی الارب ). از وصواص نگاه کردن . (اقرب الموارد). || چشم گشادن سگ بچه . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || تنگ بستن زن روی بند خود را (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)، بطوریکه جز چشمهای او پیدا نباشد. (اقرب المو
وسوسهفرهنگ فارسی عمید۱. وسواس پیدا کردن؛ بد اندیشیدن؛ پیدا شدن اندیشۀ بد در دل انسان.۲. (تصوف) تحریکات شیطانی.
وسوسهفرهنگ فارسی عمید۱. وسواس پیدا کردن؛ بد اندیشیدن؛ پیدا شدن اندیشۀ بد در دل انسان.۲. (تصوف) تحریکات شیطانی.
وسوسهفرهنگ فارسی عمید۱. وسواس پیدا کردن؛ بد اندیشیدن؛ پیدا شدن اندیشۀ بد در دل انسان.۲. (تصوف) تحریکات شیطانی.