وشکونلغتنامه دهخداوشکون . [ وِ ] (اِ) گوشت عضوی از بدن کسی را بین دو انگشت فشردن . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به وشگون شود.
وشکونفرهنگ فارسی معین(و ) (اِ.) (عا.) نیشگون ؛ قسمت کوچکی از گوشت یا پوست بدن کسی را بین دو انگشت فشردن .
پوسکانلغتنامه دهخداپوسکان . (اِخ ) دهی از دهستان کمارج بخش خشت شهرستان کازرون . در 48 هزارگزی خاور کنار تخته و دامنه ٔ جنوبی کوه سلب . کوهستانی ، گرمسیر، مالاریائی ، دارای 83 تن سکنه ، فارسی زبان .آب آن از چشمه ، محصول آنجا غلا
وشکانلغتنامه دهخداوشکان . [ وَ / وِ / وُ ] (ع اِ فعل ) سرعت . (از اقرب الموارد). بشتافت . (منتهی الارب ). وشکان ، ای سرعان . (مهذب الاسماء). رجوع به وشک شود.- وشکان الامر ؛ سرعت آن کار. (منتهی الارب
پوشکینلغتنامه دهخداپوشکین . (اِخ ) (آلکساندر) از مشاهیر شعرای روسیه . در سال 1799 م . در مسکو تولد یافت و بسال 1837 م . درگذشت . شعر و منظومه و درام بسیار دارد و آثارش به بیشتر زبانهای اروپائی ترجمه شده است . از جمله آثار اوست
توشکونلغتنامه دهخداتوشکون . (اِخ ) دهی از دهستان خرم آباد شهرستان شهسوار است که 350تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). رجوع به سفرنامه ٔ رابینو بخش انگلیسی ص 23 و <span class="hl" dir