وصیفگانلغتنامه دهخداوصیفگان . [ وَ ف َ / ف ِ ] (اِ) ج ِ وصیفه : بر جویهای او رده ٔ نونهال هاگوئی وصیفگانند استاده برقرار. فرخی .رجوع به وصیف و وصیفة شود.
پیره یوسفانلغتنامه دهخداپیره یوسفان . [ رَ س ِ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان اهر. واقع در 13هزارگزی جنوب باختری اهر. و دو هزار و پانصد گزی شوسه ٔتبریز به اهر. کوهستانی ، معتدل ، دارای 422 تن سکنه .آب آن از چشمه .
پیره یوسفانلغتنامه دهخداپیره یوسفان . [ رَ س ِ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان گرمادوز بخش کلیبر شهرستان اهر. واقع در 19/5 هزارگزی شمال کلیبر و 19/5 هزارگزی شوسه ٔ اهر به کلیبر. کوهستانی ، معتدل ، دارای 181
ده یوسفان بالالغتنامه دهخداده یوسفان بالا. [دِه ْ س ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میربیک بخش دلفان شهرستان خرم آباد. واقع در 45هزارگزی باختر نورآبادبا 120 تن سکنه . آب آن از چشمه ها و رود حسن گاودار.ساکنین از طایفه ٔ شاهیوند بوده زمستان
وشفنگلغتنامه دهخداوشفنگ . [ وَ ف َ ] (اِ) رستنی است ، و آن را خرفه نیز گویند. (برهان ). و در فارسی پرپهن نام دارد و فرفنج معرب آن است . (آنندراج ). به عربی فرفخ نامند. (برهان ). خرفه . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ).