وضعیت تغذیهnutritional status, nutritureواژههای مصوب فرهنگستانوضع جسمانی فرد در نتیجۀ مصرف مواد غذایی که ازطریق معاینات بالینی و آزمایشهای زیستشیمیایی و اندازهگیریهای انسانسنجشی و مطالعۀ رژیم غذایی مشخص میشود
ودیعتلغتنامه دهخداودیعت . [ وَ ع َ ] (از ع اِمص ، اِ) ودیعة. امانت . (غیاث اللغات ). امانت و زنهار و هر چیزی که به کسی بسپارند و در نزد وی امانت گذارند و با نهادن و سپردن و گذاردن ترکیب شود : ور ودیعت نهند مال یتیم نزد ایشان غنیمت انگارند.
وضیعتلغتنامه دهخداوضیعت . [ وَ ع َ ] (ع اِ) مأخوذ از وضیعة عربی ، آنچه از چیزی کم کنند و فروافکنند. || بهای کم کرده . رجوع به وضیعة شود.
وضعیتلغتنامه دهخداوضعیت . [ وَ عی ی َ ] (از ع ، اِ) طرز استقرار. (فرهنگ فارسی معین ). || موقع. موقعیت : وضعیت اجتماعی ، وضعیت سیاسی . توضیح اینکه این کلمه را فارسی زبانان از وضع عربی ساخته اند. بعضی این کلمه را غلط پندارند، و غلط نیست . (از یادداشتهای قزوینی ).
وضعیتدیکشنری فارسی به انگلیسیballgame, case, circumstance, configuration, footing, going, position, setup, situation, tone, way
ارزشیابی تغذیهnutrition evaluationواژههای مصوب فرهنگستانتعیین وضعیت تغذیه ازطریق اندازهگیری عوامل مؤثر در تغذیه و پایش و مستندسازی آن
رژیم الاکلنگیyoyo dietواژههای مصوب فرهنگستانوضعیت تغذیهای نامطلوبی که در آن فرد با کاهش و افزایش متناوب و سریع وزن روبهرو میشود
مداخلۀ تغذیهایnutritional intervention, intervention 2واژههای مصوب فرهنگستاناقدام برای حفظ یا بهبود وضعیت تغذیهای بهمنظور پیشگیری از بیماری یا با هدف توانبخشی
انسانشناسی تغذیهایnutritional anthropologyواژههای مصوب فرهنگستانشاخهای از انسانشناسی که به بررسی تأثیر عوامل زیستی و اجتماعی و فرهنگی بر وضعیت تغذیۀ افراد و جامعه میپردازد
گذار تغذیهایnutritional transition/ nutrition transitionواژههای مصوب فرهنگستانمجموعۀ تغییراتی که در ترکیب و نوع رژیم غذایی و الگوی فعالیت و وضعیت تغذیۀ یک جامعه در طول زمان ایجاد میشود
وضعیتلغتنامه دهخداوضعیت . [ وَ عی ی َ ] (از ع ، اِ) طرز استقرار. (فرهنگ فارسی معین ). || موقع. موقعیت : وضعیت اجتماعی ، وضعیت سیاسی . توضیح اینکه این کلمه را فارسی زبانان از وضع عربی ساخته اند. بعضی این کلمه را غلط پندارند، و غلط نیست . (از یادداشتهای قزوینی ).
وضعیتدیکشنری فارسی به انگلیسیballgame, case, circumstance, configuration, footing, going, position, setup, situation, tone, way
وضعیتلغتنامه دهخداوضعیت . [ وَ عی ی َ ] (از ع ، اِ) طرز استقرار. (فرهنگ فارسی معین ). || موقع. موقعیت : وضعیت اجتماعی ، وضعیت سیاسی . توضیح اینکه این کلمه را فارسی زبانان از وضع عربی ساخته اند. بعضی این کلمه را غلط پندارند، و غلط نیست . (از یادداشتهای قزوینی ).
بازبینی وضعیتstatus reviewواژههای مصوب فرهنگستانبررسی وضعیت پروژه و بحث دربارة انحرافها و تأیید اصلاحات انجامشده
چرخشنمای وضعیتattitude gyroواژههای مصوب فرهنگستانابزاری چرخشنمابنیان که وضعیت جسم پرنده را نسبت به سامانۀ مختصات مرجع تا 360 درجه نشان میدهد