وضعیت جوشکاریwelding position, position of weldingواژههای مصوب فرهنگستانرابطۀ بین حوضچۀ جوش و اتصال و اجزای اتصال و منبع گرمای جوشکاری، در طی فرایند جوشکاری
ودیعتلغتنامه دهخداودیعت . [ وَ ع َ ] (از ع اِمص ، اِ) ودیعة. امانت . (غیاث اللغات ). امانت و زنهار و هر چیزی که به کسی بسپارند و در نزد وی امانت گذارند و با نهادن و سپردن و گذاردن ترکیب شود : ور ودیعت نهند مال یتیم نزد ایشان غنیمت انگارند.
وضیعتلغتنامه دهخداوضیعت . [ وَ ع َ ] (ع اِ) مأخوذ از وضیعة عربی ، آنچه از چیزی کم کنند و فروافکنند. || بهای کم کرده . رجوع به وضیعة شود.
وضعیتلغتنامه دهخداوضعیت . [ وَ عی ی َ ] (از ع ، اِ) طرز استقرار. (فرهنگ فارسی معین ). || موقع. موقعیت : وضعیت اجتماعی ، وضعیت سیاسی . توضیح اینکه این کلمه را فارسی زبانان از وضع عربی ساخته اند. بعضی این کلمه را غلط پندارند، و غلط نیست . (از یادداشتهای قزوینی ).
وضعیتدیکشنری فارسی به انگلیسیballgame, case, circumstance, configuration, footing, going, position, setup, situation, tone, way
وضعیت جوشکاری افقیhorizontal welding position, horizontal positionواژههای مصوب فرهنگستان1. وضعیتی در جوش گوشهای که در آن دو سطحی که به هم جوش میشوند یکی تقریباً افقی و دیگری تقریباً عمودی است، درصورتیکه محور جوش تقریباً در راستای افق قرار داشته باشد 2. وضعیتی در جوش شیاری که در آن رویۀ جوش در سطحی تقریباً عمودی قرار دارد و محور جوش در محل جوشکاری تقریباً افقی است متـ . وضعیت افقی
وضعیت جوشکاری بالاسریoverhead welding position, overhead positionواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی که در آن جوشکاری در زیر اتصال انجام میشود متـ . وضعیت بالاسری
وضعیت جوشکاری تختflat welding position, flat positionواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی که در آن جوشکاری از طرف بالای اتصال، جایی که محور جوش تقریباً افقی است، انجام میشود و رویۀ جوش هم تقریباً در صفحۀ افقی قرار میگیرد متـ . وضعیت تخت
وضعیت جوشکاری عمودیvertical welding position, vertical positionواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی که در آن محور جوش در نقطۀ جوشکاری تقریباً عمودی و رویۀ جوش تقریباً در سطح عمودی قرار دارد متـ . وضعیت عمودی
وضعیتلغتنامه دهخداوضعیت . [ وَ عی ی َ ] (از ع ، اِ) طرز استقرار. (فرهنگ فارسی معین ). || موقع. موقعیت : وضعیت اجتماعی ، وضعیت سیاسی . توضیح اینکه این کلمه را فارسی زبانان از وضع عربی ساخته اند. بعضی این کلمه را غلط پندارند، و غلط نیست . (از یادداشتهای قزوینی ).
وضعیتدیکشنری فارسی به انگلیسیballgame, case, circumstance, configuration, footing, going, position, setup, situation, tone, way
وضعیتلغتنامه دهخداوضعیت . [ وَ عی ی َ ] (از ع ، اِ) طرز استقرار. (فرهنگ فارسی معین ). || موقع. موقعیت : وضعیت اجتماعی ، وضعیت سیاسی . توضیح اینکه این کلمه را فارسی زبانان از وضع عربی ساخته اند. بعضی این کلمه را غلط پندارند، و غلط نیست . (از یادداشتهای قزوینی ).
بازبینی وضعیتstatus reviewواژههای مصوب فرهنگستانبررسی وضعیت پروژه و بحث دربارة انحرافها و تأیید اصلاحات انجامشده
چرخشنمای وضعیتattitude gyroواژههای مصوب فرهنگستانابزاری چرخشنمابنیان که وضعیت جسم پرنده را نسبت به سامانۀ مختصات مرجع تا 360 درجه نشان میدهد