نگاشت مجموعهمقدارset valued map, set-valued functionواژههای مصوب فرهنگستانبرای دو مجموعۀ x و y، نگاشتی که به هر عضو از x زیرمجموعهای از y نسبت دهد
پولادلغتنامه دهخداپولاد. (اِخ ) ابن شادی بیک .از فرزندان جوجی خان بن چنگیزخان (بیست و ششمین ) حاکم دشت قبچاق . (حبیب السیر چ خیام . تهران ج 3 ص 76).
گولیاتلغتنامه دهخداگولیات . [ گ ُ ] (اِخ ) پهلوان غول پیکر فلسطینی که شجاع ترین و نیرومندترین سربازان اسرائیلی را به جنگ تن بتن دعوت کرد. وی به دست داوود با ضربه ٔ سنگی که بر پیشانیش زد کشته شد.
گولادلغتنامه دهخداگولاد. (اِخ ) نام پهلوانی است ایرانی . (از آنندراج ) (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). نام پهلوانی بوده . (انجمن آرای ناصری ) از پهلوانان مبارز ایرانیان است که در شاهنامه نام او ذکر شده است . (شعوری ج 2ص 317). اما
ولایتیلغتنامه دهخداولایتی . [ وَ / وِ ی َ ] (ص نسبی ) منسوب به ولایت . اهل شهرستان (به جز پایتخت ). (فرهنگ فارسی معین ).- لهجه ٔ ولایتی ؛ لهجه ای که مردم شهرستان بدان تکلم کنند. (فرهنگ فارسی معین ).- هم ولایتی <
ولایتلغتنامه دهخداولایت . [ وَ / وِ ی َ ] (ع اِ) ولایة. (منتهی الارب ) (قطر المحیط)(اقرب الموارد). رجوع به ولایة شود. || حکومت و امارت سلطان . (غیاث اللغات ). پادشاهی . (مهذب الاسماء). امارت و سلطان . (اقرب الموارد) : بار ولایت بنه
ولایتفرهنگ فارسی عمید۱. [مجاز] زادگاه.۲. منطقه.۳. [منسوخ] شهر و توابع آن که یک نفر والی بر آن فرمانروایی میکرد، برابر با شهرستان کنونی.۴. [قدیمی] کشور.۵. (اسم مصدر) [قدیمی] حکومت کردن؛ فرمانروایی.۶. (تصوف) ولی بودن؛ مقام ولی.
اللغتنامه دهخداال . [ اِ ] (ترکی ، اِ) شهر و ولایت . (شرفنامه ٔ منیری ). نام شهر و ولایت . (برهان ).